چهارشنبه 15 شهریور 1391

گربه‌‌های خانم سان‌فلاور


یارو خودش را پیچیده در هزار تو و حروف اسمش را به صد شکل تغییر داده است٬ مبادا کسی شناسایی‌اش کند. اسمش بوده کامران٬ حالا شده است KNیا بوده است بنفشه٬ نوشته است Violet. گاهی هم که اصلا ربطی به اسم واقعیش ندارد. بوده مرجان٬ کرده سان‌فلاور. در موارد معدودی٬ مجانینی هم رویت شدند که نامشان را به کوروش کبیر و احمد شاملو تغییر دادند. نام خانوادگی هم که دیگر برای خودش داستانی است. گمانم ۷۰-۸۰ درصد مردم این مملکت فامیلیشان ایرانی یا آریایی یا شرقی و امثال این‌ها باشد. بعضی‌ها هم که کلا نام خانوادگی را برمی‌دارند و البته چون فیس‌بوک الزامی برای درج آن گذاشته است٬ همان اسم کوچکشان را نصف می‌کنند که هر دو خانه را پر کند. مثلا جمال‌الدین غلامعباس‌زاده می‌شود Jam al یعنی اسمش می‌شود جم٬ فامیلی‌اش آل. حالا این‌ها را بگذارید کنار این نکته که بعضی از همین‌ها عکسشان را هم نمی‌گذارند و به جایش گل و گیاه و جک و جانور و کوه و رودخانه و مجسمه نشان ملت می‌دهند.

حالا شیرین داستان این‌جاست که وقتی هم می‌آیی طرف را با همین نام و عکس عجیب و غریب من‌درآوردی جستجو و پیدا کنی٬ می‌بینی جستجویش را هم بسته است که مبادا کسی بتواند پیدایش کند. بعد آن وقت است که آدم از خودش می‌پرسد من با کی دوست هستم؟ با خانم سان فلاور که عکس گربه‌اش را گذاشته روی پروفایلش و اصلا هیچ کجا هیچ نشانی هم از او نمی‌توان پیدا کرد؟ بابا جان٬ مگر زورت کرده‌اند بیایی این‌جا٬ آن‌هم با این وضع؟!

من دو نظر دارم:

اول این‌که بخشی از این‌ها کسانی هستند که پیش‌تر اسم و رسم و مشخصاتی داشتند و بعدتر همه چیزشان را استتار کردند. وگرنه من یا هیچ کس دیگر حاضر نیست ندیده و نشناخته گربه‌ی خانم سان‌فلاور را به جمع دوستانش راه دهد. به نظرم این آدم‌ها ابتدابا هویت واقعی‌شان وارد شدند و جمع دوستانشان را کامل کردند و بعد جوری خودشان و هویتشان را از همه پوشاندند که حالا واقعا هم آدم اگر بخواهد بداند او کیست٬ خاطرش نمی‌آید. به نظرم این شیوه٬ آدم‌ها را در موقعیت نابرابری قرار می‌دهد که در یک سو کسی‌ست که هیج نشان و ردی از شناسایی خودش باقی نگذاشته است و در سوی دیگر٬ همین آدم است که می‌تواند با چراغ خاموش همه جا بگردد و به اعتبار این‌که کسی قبلا او را –با هویت مشخصش- به جمع دوستان راه داده است٬ حالا هر جا دلش می‌خواهد سرک بکشد و هر فضولی‌ای دلش می‌خواهد بکند. در واقع این آدم‌ها ترجیح می‌دهند از همه کار دیگران سر در بیاورند٬ بی آن‌که برای دیگران این حق را قائل باشند که حتی از اسم و رسم آن‌ها باخبر باشند. چاره‌ی این کار البته آسان است: گردگیری‌ها‌ی مقطعی در لیست دوستان و بیرون انداختن گربه‌های خانم سان‌فلاور.

دوم؛ این درست که همه‌مان محدودیت‌هایی (از نوع کاری و خانوادگی و دوستانه و چه می‌دانم) داریم و هزار جور فکر و خیال که باید برایشان چاره‌ای بیابیم. اما واقعیت این است که هر چیزی –از جمله محافظه‌کاری و ترس- هم دیگر حدی دارد. این که آدم جانب معقول احتیاط را رعایت کند یک چیز است و این که خود به استقبال محدودیت‌ها و زورشنوی‌های بیشتر برود٬ چیز دیگری‌ست. اولی نتیجه‌اش این می‌شود که آدم سنجیده عمل کند و تنها اطلاعات و چیزهای معقولی را در این فضا به اشتراک بگذارد. دومی نتیجه‌اش این می‌شود آدم حتی از هویت و عکس خودش هم بترسد و همه‌شان را چنان چپکی کند که تبدیل شود به گربه‌ی خانم سان‌فلاور. حالا ممکن است بگویید برای خیلی‌ها حتی همین بودن در فضای مجازی –حالا چه به صورت سنجیده و چه غیر سنجیده- می‌تواند خطری برای موقعیت کاری یا اجتماعی‌شان باشد. این دیگر می‌شود همان که گفتم که ما تا چه اندازه حاضر باشیم عقب‌عقب برویم و حرف زور را تا آن‌جا بپذیریم که حتی از رو کردن هویت واقعی و عکس پرسنلی خودمان هم وحشت داشته باشیم. در شرایطی که خیلی‌ها –در همین دور و بر خودمان- هزینه‌های بسیار بیشتر از این‌ها را تنها برای دفاع از حقوق قانونی خودشان پرداخته‌اند٬ شاید خیلی زیبا نباشد که ما گربه‌های خانم سان‌فلاور شویم و خِفْت کنیم یک گوشه‌ای که مبادا ذره‌ای عافیتمان به خطر بیفتد. حالا نه این‌که بگویم همه‌مان باید از همان هزینه‌های سنگین بدهیم و اساسا هم قرار نیست این فیس‌بوک‌بازی‌های چسکی ما تبدیل به مبارزه‌ای چیزی شود. بحث بر سر پافشاری معقول بر حقوقی است که نه منع موجه قانونی دارد و نه زیان و ضرری به کسی می‌زند. پس چرا باید خودمان به استقبال محدودیت بیشتر برویم؟

پ.ن. اکانت فیس‌بوکم برنگشت که برنگشت. یکی جدیدش را درست کردم و چون لیست کاملی از دوستانم در اکانت قبلی نداشتم٬ ممکن است خیلی‌ها از قلم افتاده باشند. بعضی‌شان را هم البته جستجو کردم و پیدا نکردم. اگر شما قبلا در لیستم بودید و حالا نیستید –یا کسی را می‌شناسید که قبلا بوده و حالا نیست- بگذاریدش به حساب بی‌حواسی من و باقی مشکلات. بزرگواری کنید و شما اضافه‌ام کنید. تنها معذوریتم در پذیرش دوستان جدید این است که گربه‌ی خانم سان‌فلاور باشند.

نظرات بازدید کنندگان

  1. hadi kh گفت:

    پس بگو.اکانت قبلیت پریده.hadi kh منم.هادی خسروآبادی.البته خوشبختانه شناختی و اضافم کردی.دم شما گرم.
    این تغییر نام دادنا هم عمدتا از بگیر و ببندهای تقلب اخیر شروع شده و فکر کنم تا حدودی هم قابل قبوله. ولی به قول خودت بعضیام زیادی عقب عقب رفتن که عمدتا از روی عدم آگاهی و بخشی هم به خاطر پیچیدگی تنظیمات فیس بوکه.

  2. hadi kh گفت:

    پس بگو.اکانت قبلیت پریده.hadi kh منم.هادی خسروآبادی.البته خوشبختانه شناختی و اضافم کردی.دم شما گرم.
    این تغییر نام دادنا هم عمدتا از بگیر و ببندهای تقلب اخیر شروع شده و فکر کنم تا حدودی هم قابل قبوله. ولی به قول خودت بعضیام زیادی عقب عقب رفتن که عمدتا از روی عدم آگاهی و بخشی هم به خاطر پیچیدگی تنظیمات فیس بوکه.

  3. parvane sh گفت:

    خیلی خوبه که گزینه برگشتن تابو نیست..اگه هدفمند و با برنامه باشه و بدونی واسه چی داری میری خیلی هم میتونه خوب باشه..یه جوری که حداقل زحمت ها و تلاش هایی که اینجا داشتی بینتیجه نباشه و در نهایت واسه خودت و کشورت مفید باشه
    برگشتنی که صرفا از روی احساس باشه مسلما بعد از مدتی جذابیتش رو از دست میده و دوباره میشه همون آش و همون کاسه

دیدگاه شما