سه شنبه 19 اردیبهشت 1391
باز هم شجریان
داشتم برای چندصدمین بار این آهنگ “تفنگت را زمین بگذار” شجریان را –با شعر عالی مشیری- گوش میدادم. باری نیست که این آهنگ را بشنوم و محو ریزهکاریها و ظرافتهای نهفته در آن نشوم. البته این که میگویم, چندان هم چیز عجیب و جدیدی نیست. تقریبا تمام کارهای شجریان با آنچنان استادی و مهارتی تنظیم و ساخته و خوانده شده است که چنین حیرتی را برمیانگیزد. اما نکته این جاست که تصنیف “تفنگت را زمین بگذار” -فارغ از نقش ماندگاری که در یکی از بزنگاههای تاریخی این مرز و بوم ایفا کرد و در یادها جاودانه شد- ویژگیهای دیگری هم دارد که دستکم برای من جذاب است.
شعر تصنیف را که یادتان میآید؟ جریان شعر اینگونه است که انگار یک بزرگتری, آدم عاقلی, کسی دارد یکی جوانتر از خودش را نصیحت میکند که دست از شرارت و جهالت و جنایت بردارد و بیش از این خون ناحقی را بر زمین نریزد و اسباب آزار و زحمت دیگران را فراهم نیاورد. بعد طبیعی است که در لابهلای نصیحت کردنهای خودش, دلایلی میآورد و از اینجا و آنجا شاهد جمع میکند. گاهی لحن کلامش دلسوزانه و برادرانه میشود و گاهی عتاب میکند, گاهی صدایش را بالا میبرد و گاهی آرام سخن میگوید و خلاصه تلاش میکند که حرف خودش را به طرف بقبولاند. بعد آدم تعجب میکند وقتی میبیند شجریان تمام این ریزهکاریها را با دقت تمام دیده و به کار بسته و چنان تصنیف را خوانده است که انگار دارد به زبان من و شما یا دور و بریهایمان حرف میزند, با تمام حالاتی که در یک محاورهی معمول ممکن است وجود داشته باشد.
سهل و ممتنع است اینگونه خواندن. به زبان سعدی میماند: در عین حال که به زبان مردم کوچه بازار نزدیک است, بیانش از توان هر کس دیگری –جز خود سعدی- خارج است.
اگر دم دست داریدش, یک بار دیگر, تصنیف را با این اشارات که من میگویم گوش کنید و ببینید شما هم همین را ازش درمییابید یا نه. شاید هم من جوگیر شدهام و زیادی بزرگش کردهام. چه میدانم.
متن شعر
|
خوانش شجریان
|
تفنگت را زمین بگذار
|
صدای پایین – امر توام با عتاب – آرامش قبل از طوفان
|
که من بیزارم از دیدار این خونبار این ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
|
بالا رفتن صدا – عیان کردن عصبانیت – بیان احساس خود از آن رفتار نادلبخواه
|
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن
ندارم جز زبانِ دل دلی لبریزِ مهر تو٬ ای با دوستی دشمن.
|
عجز در صدا – خالی بودن دستها – بیان مظلومیت
|
زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزی ست زبان قهر چنگیزی ست |
بالا رفتن صدا – بیان معایب و زشتیهای این رفتار – عصبانیت از نفهمی مخاطب
|
بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید. |
صدای پایین – نصیحت پدرانه – تلاش برای نرم کردن دل مخاطب – امید دارد که کلامش نتیجه بدهد.
|
برادر! گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار
تفنگت را زمین بگذار تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو این دیو انسان کش برون آید |
صدای پایین – ادامهی نصیحت – همچنان به نرم کردن دل سنگ امید بسته است.
|
تو از آیین انسانی چه می دانی؟
اگر جان را خدا داده ست چرا باید تو بستانی؟ |
صدای بالا – عصبانیت زیاد – گویی دوباره صحنههای ناگوار را به یاد آورده است – تشر به مخاطب که تو اصلا چهکارهای که پا در جاپای خدا کردهای؟
|
چرا باید که با یک لحظه غفلت، این برادر را
به خاک و خون بغلطانی؟ |
پایین آمدن صدا – بغض – یادآوری مجدد صحنههای دلخراش
|
گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
و حق با توست ولی حق را -برادر جان– به زور این زبان نافهم آتشبار نباید جست… |
صدای پایین – استدلال توام با نصیحت برادروار – آخر باباجان, خودت کلاه خودت را قاضی کن و ببین این کاری که میکنی درست است؟
|
اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار
تفنگت را زمین بگذار |
صدای پایین – اتمام حجت – من گفتنیها را با تو گفتم, دیگر خودت میدانی.
حرفها را زده, بلند شده است و میخواهد از اتاق برود بیرون.
|
تفنگت را زمین بگذار
|
صدای پایین (مشابه ابتدای صحبت) – امر توام با عتاب – ختم کلام – ببینم چه کار میکنی.
|
نظرات بازدید کنندگان
دیدگاه شما
سلام
خیلی مخلصیم برادر
نه اینکه فکر کنی با اینکه استادانه میخونه مخالف باشم، نه اینکه فکر کنی از این تصنیف لذت نبردم و نمیبرم، نه اینکه فکر کنی از ظرافتهای کارهای استادانه شجریان بیخبرم، نه. این فکرها را نکن. اما یه سوال: اگر جای این بالا و پایین خوندن ها در یکی دو مورد جابجا میشد، باز هم نمیشد همینطوری تحلیل کرد؟
اردات داریم شدید
امین عزیزم
رو حرفت فکر کردم و دیدم حق با توئه. جالبه! حتی سعی کردم بعضی ابیات و و بالا و پایین رفتنها را جابه جا کنم که دیدم باز هم میتواند معنا بدهد. هرچند باز هم به نظرم اینطور آمد که انتخابهای خود شجریان برای این بالا و پایین رفتنها بینقص بوده است.
خیلی چاکرم. در جریان باش. 🙂