دوشنبه 11 اردیبهشت 1391

آقای مهرجویی


این دومین باری است که از تماشای اثری از شما ناراضی برمی‌گردم. بار اول٬ نمایش درس بود که به امید دیدار آن به ایران آمدم و تماشایش راضی‌ام نکرد. این بار هم که به دیدار نارنجی‌پوش رفتم٬ آنی نبود که می‌بایست باشد. هر دوی این بارها٬ مانند آدمی که به وعده‌ی چلوکباب به مهمانی‌ای جایی کشانده باشندش٬ اما دست آخر با یک کیک و نوشابه سر و ته قضیه را هم آورده و راهی‌اش کرده باشند٬ دست از پا درازتر به خانه برگشتم. آخر بالاخره اسم مهرجویی٬ چه خودتان بخواهید یا نخواهید٬ مانند همان چلوکباب که آب از دهان اصحاب شکم راه می‌اندازد٬ دل دوستداران سینما را هم شاد می‌کند که قرار است پای اثر خوبی بنشینند که خوراک روحی هفته‌ها و ماه‌هایشان شود. باور کنید روا نیست که شما ما را هوایی چلوکباب کنید٬ ولی به جایش کیک و نوشابه دستمان بدهید.

سال‌ها پیش٬ در فرصتی که دست داد و به دیدار آقای هوشنگ گلشیری رفتم٬ از او پرسیدم چطور باید بدانم یادداشت یا داستانی که نوشته‌ام٬ چیز خوبی از آب در آمده است یا نه. جواب گلشیری این بود که راه‌های زیادی برای محک یک نوشته وجود دارد. اما برای کسی که زیاد کتاب خوانده است و می‌خواند٬ بهترینش شاید این باشد که کلاه خودش را قاضی کند و ببیند آیا آن‌چه را که بر کاغذ آورده است٬ خود می‌پسندد و رضایتش را برمی‌انگیزد یا نه. حالا اگر بخواهم همان آموزه را این‌جا به کار بگیرم٬ باید بپرسم آیا باورکردنی است که خالق گاو و دایره‌ی مینا و اجاره‌نشین‌ها و درخت گلابی٬ خود از نارنجی‌پوشی که به تصویر کشیده است رضایت داشته باشد و آن را همدوش باقی کارهایش بنشاند؟

آقای مهرجویی عزیز٬ هیچ کس از شما انتظار ندارد که همیشه شاهکار بسازید. این حق شماست که آثار هنری‌تان بالا و پایین و فراز و نشیب داشته باشد. هیچ کس هم نمی‌گوید که باید آن‌چه به تصویر می‌کشید یا می‌نویسید٬ سلیقه‌ی همه‌ی مخاطبان را تأمین کند و رضایت همه را برانگیزد. اما شما هم به ما حق بدهید. ما هم نگرانیم که مبادا این روند ادامه پیدا کند و دیگر همیشه آثاری از کارگاه شما بیرون بیاید که با بی‌حوصلگی و کم دقتی و از سر تکلیف خلق شده‌اند. ما مارگزیدگانی هستیم که دیگر از هر ریسمان سیاه و سفیدی می‌ترسیم. می‌ترسیم مبادا کیمیایی دیگری روی دستمان بماند که با آن همه فیلم‌های مهم و ماندگار٬ حالا دیگر سال‌هاست چیزهایی می‌سازد که نه ما زبانش را می‌فهمیم و نه او خواست ما را می‌داند.

آقای مهرجویی٬ ما شما را به پستچی و هامون و لیلا و دختردایی گمشده و ده‌ها شاهکار دیگر می‌شناسیم. نسل ما و نسل پیش از ما تصویری از شما ساخته است که به نظرم حتی خودتان هم اجازه ندارید آن را بی دلیل موجهی خراب کنید و از ما بگیرید. مهم نیست که ۷۲ سالگی‌تان را جشن گرفته‌اید. مهم این است که ما هنوز به شما دل بسته‌ایم و چشم‌انتظار کارهای خوبتان هستیم.

شما که نمی‌خواهید همین‌طور چشم‌انتظارمان بگذارید؟

دیدگاه شما