پنجشنبه 1 دی 1390

بیماری وصل‌بینی


من اسمش را گذاشته‌ام بیماری وصل‌بینی.

وصل‌بینی نوعی بیماری‌ست که در میان ایرانی‌های خارج از کشور –به خصوص آن‌هایی که ایران را با بغض و کینه یا از سر ناچاری ترک کرده‌اند- به وفور یافت می‌شود. مهم‌ترین علامت بیماری هم این است که فرد بیمار به مجرد این‌که کمترین کلامی در دفاع یا حمایت از هر یک از سیاست‌های فعلی ایران به گوشش می‌رسد٬ برآشفته شده و بی کمترین بحث و استدلالی٬ گوینده را به “وصل بودن به حاکمیت و نظام”٬ “مزدور بودن” و چیزهایی از این دست متهم می‌کند. خوب که فکرش را بکنیم٬ می‌بینیم این‌ بیماری نسخه‌ی خارجی شده همان بیماری‌ای‌ست که برخی در داخل ایران دچارش شده‌اند و به دلیل منافع شخصی یا تعصب‌های جهالت‌بار٬ چشم و گوش خود را به روی تمام واقعیت‌ها بسته‌اند و هر آن‌چه را که در ایران رخ می‌دهد٬ بی کمترین تحلیلی می‌پذیرند و ازش دفاع می‌کنند. جان‌مایه‌ی هر دوی این بیماری‌ها یکی است: تعصب.

حالا چرا این را گفتم؟ چند وقت پیش من یادداشتی در روزنامه‌ی اعتماد نوشتم درباره‌ی اتهام اخیر آمریکا به ایران در خصوص ترور سفیر عربستان. در آن یادداشت به این نکته اشاره کردم که حواشی و ظواهر این اتهام آن‌قدر ناشیانه و احمقانه و غیرواقعی است که کمتر عقل سلیمی باورش می‌کند و بعد به چند نکته‌ای اشاره کردم که به نظرم ایران باید در مواجهه با این اتهام مورد توجه قرار دهد. از همان روز انتشار این یادداشت٬ انواع تهمت‌ها و حمله‌های مستقیم و غیرمستقیم به من شروع شد که نقطه‌ی اشتراک همه‌شان اتهام وصل بودن به حاکمیت و مزدور بودن و حقوق‌بگیر بودن و امثال این‌ها بود. عجیب این‌که برخی از این افراد عصبانی مرا و نوشته‌هایم را خوب می‌شناختند و می‌دانستند که تا چه اندازه با رویه‌های فعلی و موجود در ایران مخالف هستم و آرزوی روزی را دارم که وضعیت فعلی کشورمان بهبود یابد. برخی حتی از دوستان نزدیکی بودند که با هم بارها پای میز چای و قلیان نشسته و گپ زده بودیم. اما هیچ‌کدام از این آشنایی‌ها و سوابق سبب نشد که وقتی یک کلام مخالف میلشان از دهانم شنیدند٬ عنان از کفشان خارج نشود و تعصب جلوی چشمشان را نگیرد. طرفه آن‌که در میان این‌همه اتهام و بد و بیراه٬ حتی یک مورد نقد و انتقاد و تحلیل بر روی یادداشتم ندیدم که بتوانم با گوینده‌اش به بحث بنشینم.

حالا مشابه این داستان برای یکی دیگر از دوستانم پیش آمده است. رضا نصری٬ دوست و همکلاسی‌ام در دانشگاه ژنو٬ چند روز پیش یادداشتی نوشت درباره‌ی این ادعای اخیر آقای رضا پهلوی در خصوص طرح شکایت از رهبر ایران در دادگاه بین‌المللی کیفری. در این یادداشت رضا به خوبی توضیح داد که طرح این ادعا تا چه اندازه خام‌دستانه بوده و اصولا در نگاه کسی که کمترین آشنایی با اصول حقوق بین‌الملل داشته باشد٬ به شوخی خنده‌داری می‌ماند. رضا در تحلیلی مستدل ابعاد حقوقی این ادعا را مورد بررسی قرار داد و بی‌پایه بودن آن را به تصویر کشید.

حالا از روز انتشار این یادداشت تا کنون٬ ناسزا و هجمه است که از زمین و زمان دارد برایش می‌بارد. شدت فشارها تا حدی بوده است در همین چند روز ناچار به انتشار دو یادداشت متعاقب آن شد تا بتواند موضوع را بازتر کرده و توضیحات خود را ساده‌تر بیان کند تا شاید بتواند از شدت اتهام‌زنی‌ها و بدگویی‌ها بکاهد. بنده‌ی خدا گمان می‌کرد اشکال کار در این بوده که که توضیح کافی نداده است. نمی‌دانست مشکل جای دیگر است. مشکل آدم‌هایی هستند که حتی یادداشت را کامل نخواندند٬ اما همین که ماحصل کلام را بر خلاف ذایقه و طبع خود یافتند٬ به خود اجازه دادند سیل اتهام و بد و بیراه را روانه‌ی نویسنده یا گوینده‌اش کنند.


این هم لینک یادداشت‌هایش:
یادداشت اول: http://www.rahesabz.net/story/46495
یادداشت دوم: http://www.rahesabz.net/story/46567
یادداشت سوم: http://iranissues.wordpress.com/2011/12/21/meandcarlos

برای من که رضا را از نزدیک می‌شناسم و بارها نگاه سبز و نگران -و بسیار منطقی و واقع‌بینانه‌اش- را به ایران و آینده‌ی این آب و خاک دیده‌ام و می‌دانم برای همین سبز بودنش چه هزینه‌هایی را پرداخته است٬ بسیار سخت و ناگوار است که حالا ببینم تنها برای بیان یک کلام مخالف -و البته مستدل و حقوقی- تا این حد مورد هجمه و بی‌انصافی قرار گرفته است.
اشتباه نکنیم. تعصب و جهالت شاخ و دم ندارد. این‌که خارج از ایران زندگی می‌کنیم و در فلان دانشگاه معتبر دنیا درس می‌خوانیم٬ به خودی خود شأنی به ما اضافه نمی‌کند. مادامی که تحمل شنیدن کمترین کلام مخالفی را نداریم و جواب منطق و استدلال را با اتهام‌زنی و فحش و بد و بیراه می‌دهیم و به سادگی و بدون کمترین ملاحظه‌ای بدترین انگ‌ها را به گوینده‌اش می‌چسبانیم٬ فرقی با آن شعبان بی‌مخ‌هایی که در خیابان‌های تهران باطوم به دست می‌گیرند و همه جا را به کثافت می‌کشند نداریم.
فرقمان شاید این باشد که نسخه‌ی خارجی شده‌ی همان‌ها هستیم. خوش آب و رنگ‌تر و البته با کلاس‌تر.

نظرات بازدید کنندگان

  1. المیرا گفت:

    کاملا موافقم. انگار آدمهای خارج از ایران بیشتر هم سیاه و سفید میبینند. فقط کافیه تو یه موضوع سیاسی جانب مقابلشون رو بگیری تا برچسب وصل بودن و یا سطحی نگری ویا هر دو رو به آدم بزنند. فقط هم تو مسایل سیاسی نیست. تو مسایل اعتقادی هم همینجوره. از نظرشون یا آدم میتونه یه مذهبی دو آتیشه باشه یا کاملاً رها و فارغ از هر دین و اعتقادی…

دیدگاه شما