از بابل تا سوییس
امروز علاوه بر یادداشتم در صفحهی اول روزنامهی اعتماد٬ یک یادداشت دیگر هم در صفحهی آخر روزنامه به من مربوط میشود. علیرضا خامسیان٬ دبیر یکی از سرویسهای روزنامه که از دوستان قدیم و همکلاسی دبستان و دبیرستانم بوده است٬ از دیدار اتفاقیمان پس از ۱۵ سال بیخبری میگوید. خواندنش خالی از لطف نیست. اصل یادداشت را در صفحهی آخر روزنامه میتوانید اینجا بخوانید:
اصولا آدمی نیستم که ستون کسی را اشغال کنم مخصوصا وقتی این ستون متعلق به مهران کرمی عزیز باشد که سندش را به نام او زدند. ولی وقتی موضوع مورد اشاره در این یادداشت کوتاه را به مهران گفتم٬ پیشنهاد خودش بود که استثنائا ستون پشت صفحه را به مدت یک روز اجاره کنم و در صورت دریافت حقوق، اجارهبها هم به ایشان پرداخت شود.
موضوع از این قرار است که چهارشنبه هفته گذشته که طبق معمول مشغول رتق و فتق امور بودم تلفن سرویس سیاسی به زنگ درآمد و پوریا عالمی که در حال آوردن شخصیت مورد نظر روی کاناپه بود تلفن را برداشت و بعد از یک مکالمه کوتاه گوشی تلفن را به من داد. پشت خط فردی از کشور سویس بود که خواهان ارسال یادداشتی برای روزنامه بود و برای این کار آدرس ایمیلی درخواست کرد. در حال گفتن آدرس ایمیل خودم بودم که بعضی از اعضای سرویس با ایما و اشاره به من میگفتند آدرس ایمیل خودم را ندهم چون طرف از خارج است و حتما اجنبی است و من را از دادن آدرس ایمیلم برحذر داشتند؛ ولی در نهایت بر اساس مثل معروف «آن را که حساب پاک است٬ از محاسبه چه باک است» ایمیل خود را دادم. بعد از دقایقی ایمیلم را چک کردم و یادداشت مورد نظر را دریافت کردم. نام نویسنده یادداشت برایم بسیار آشنا آمد: اویس رضوانیان. حدس زدم از همشهریهای خودم یعنی بابل است. به اویس ایمیل زدم و از او خواستم که بگوید به کدام شهر ایران تعلق دارد. خودش از ایمیلم متوجه شد که دوران دبستان و دبیرستان را با هم گذراندهایم. فکرش را نمیکردیم بعد از مدتها بتوانیم از طریق فضای مجازی همدیگر را پیدا کنیم. واقعا دنیا چقدر کوچک است.
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
شوووووووووووووووووشاااااااا!!!
بشه مااااااااااااا!!!
sal