چهارشنبه 13 مهر 1390

سه حالت دارد


یک حالتش این است که شانس بزند پس گردن نویسنده را و یادداشت وبلاگش٬ دقایقی یا ساعاتی پس از نوشته شدن٬ گیر کند به قلاب وحید آنلاینی٬ آدم معروفی کسی که به اشتراک بگذاردش. این‌جور مواقع٬ نویسنده خیالش راحت می‌شود که مطلب به قدر کافی دیده و خوانده خواهد شد و خلاصه حقش ناحق نمی‌شود. می‌تواند صندلی را با خیال راحت ببرد عقب٬ بنشیند به تماشا و دیگر چشمه‌ی جاری نظر خوانندگان است که می‌آید پای مطلب و رود پرخروش لایک دوستداران است که می‌خورد بالای آن.

المنه لله که رنجی نکشیدیم

پر میوه شد این باغ مشجر که خریدیم

اما امان از یادداشت‌های بدشانسی که هیچ‌جا بختشان نمی‌خواند. حالت دوم است این‌که می‌گویم. یادداشت‌هایی که می‌مانند روی دست نویسنده؛ مانند دخترهایی که هیچ ایرادی درشان نیست٬ ولی از شوربختی احدالناسی در خانه‌شان را نمی‌زند. اقبالشان کوتاه است همین‌طور بی‌دلیل. این‌جاست که نویسنده باید بنشیند و به چشم خویشتن ببیند که جانش می‌رود. که مطلب نازنینش نادیده و ناخوانده لابه‌لای شلوغی‌ها گم شده است و کسی سراغی ازش نمی‌گیرد. لخ‌لخ‌کنان برای خودش در تاریکی پیش می‌رود. گاهی کامنتی٬ لایکی هم از راه می‌رسد که البته بیشتر حکم صدقه را دارد. نویسنده در اتاق نمور خودش٬ گوشه‌ای کز می‌کند و به آواز شجریان گوش می‌دهد که:

در این سرای بی‌کسی کسی به در نمی‌زند

به دشت پرملال ما پرنده پر نمی‌زند

و به خصوص آن‌جایش را دوست دارد که می‌گوید:

یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمیکند

کسی به کوچه سار شب در سحر نمیزند

و حرص می‌خورد که آخر این شب‌گرفتگان بی‌همه‌چیز چرا چراغ بر نمی‌کنند و یا دست‌کم در سحر را نمی‌زنند.

حالت سومی هم دارد البته. به قول روباه شهر قصه٬ نوع سوم دیگه محشر می کند. (خر خراط: قربان نوع سومش.) و آن زمانی‌ست که یادداشتی روی پای خود می‌ایستد٬ بی آن‌که شانسی آورده و کسی این‌جا و آن‌جا معرفیش کرده باشد. مردانه بلند می‌شود و یک‌تنه خودش را به چشم و گوش خواننده می‌رساند. نه منتظر کسی می‌ماند٬ نه منتی می‌کشد. خودش است و خدای خودش. عند ربهم یرزقون است. مانند علی دایی که وقتی سرمربی تیم ملی شد خواست جانماز آب بکشد٬ ازش پرسیدند با چه کسی لابی کرده و او هم گفت با خدا. این یادداشت‌ها هم با خدا لابی می‌کنند و برمی‌خیزند. بعدها که معروف شدند٬ ممکن است البته از کانال‌های دیگری بخورند به پست همان آدم معروف‌ها و آن‌ها هم به اشتراک بگذارندش که دیگر نور علی نور می‌شود. وضو روی وضو. بیا و جمعش کن. این‌جور وقت‌هاست که نویسنده به خودش غره می‌شود و گمان می‌کند همیشه اوضاع به همین منوال است. به امید خدا٬ نه به امید خلق او٬ از کنج نمور اتاقش برمی‌خیزد٬ دوباره لم می‌دهد روی همان صندلی٬ پا روی پا می‌اندازد که:

هر که نان از عمل خویش خورد

منت از حاتم طایی نبرد

ملاحظه می‌فرمایید نویسنده چه آدم بی‌جنبه‌ای‌ست و چه زود جو می‌‌گیردش.

نظرات بازدید کنندگان

  1. خلیل گفت:

    سلام

    دنیا پست وبلندی زیاد دارد. گهی پشت به زین و گهی زین به پشت.

  2. Anonymous گفت:

    این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

دیدگاه شما