چهارشنبه 26 مرداد 1390

این‌طور که گازش را گرفته است


مادرم از آن سر خانه صدایم زد که: چهار حرفی٬ چشم‌پزشک معروف سوییسی؛ اسمش یانگ بود؟

گفتم اولا آن بابا چشم‌پزشک نبود و روان‌شناس بود. ثانیا یانگ نبود و یونگ بود.

گفت همان است دیگر. یانگ٬ چشم‌پزشک معروف سوییسی.

گفتم بنویس یونگ. بعدا سر الفش مشکل پیدا می‌کنی و جدولت حل نمی‌شود.

پوزخند زد که: اتفاقا فقط الفش درآمده است. بقیه‌اش را خودم حدس زدم.

گفتم خب شاید اصلا کس دیگری را می‌گوید و تو اشتباه نوشته‌ای یانگ. آخر آن یونگ معروف که اصلا چشم‌پزشک نبود.

دیگر محلم نگذاشت. فقط صدایش را شنیدم که با خودش٬ اما خطاب به من٬ می‌گفت: تو چه می‌فهمی این چیزها را.

بعدتر که از سر جدول پاشد و رفت توی آشپزخانه٬ سرک کشیدم روی جدولش و دیدم همان یانگ را نوشته و جدول هم درست درآمده است. انگار طراح جدول هم منظورش یانگ بوده است. راست می‌گفت مادرم که من نمی‌فهمم این چیزها را. مادرم زبان طراحان جدول را می‌شناسد٬ آن‌ها هم مشتریانشان را. کنار آمده‌اند با هم و مشکلی ندارند.



پ.ن. هفته‌ی پیش هم یکبار میثم ازم پرسید مگر پایتخت استرالیا ملبورن نیست؟ تا آمدم جواب دهم٬ مادرم از توی آشپزخانه سرفه‌ای کرد که: نه‌خیر. پایتختش کانبرا است.

اعجوبه‌ای شده است برای خودش. نگرانم همین‌طوری اگر پیش برود و اطلاعات عمومی‌اش افزایش پیدا کند٬ دوباره هوس کند مانند بچگی‌ها به درس‌هایم هم سرک بکشد و مشق‌هایم را وارسی کند.

نظرات بازدید کنندگان

  1. اویس عزیز

    حرف خاصی ندارم جز اینکه بهت بگم چقدر از خوندن دل نبشته هات لذت میبرم.

  2. اويس گفت:

    ممنونم کیوان عزیز. خیلی لطف داری. 🙂

  3. Anonymous گفت:

    این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

دیدگاه شما