راه دشوار خرافهزدایی
یک پستی چند وقت پیش نوشتم دربارهی این وبسایت که در آن میتوان ایمیلی را آماده کرد و تنظیمش کرد که در زمان مشخصی به نشانی آدم ارسال شود و البته بعدش هم دلایل خودم را آوردم که چرا من اینکار را نمیکنم. نمیدانم یادتان میآید یا نه. این یادداشت را میگویم.
چند روز پیش کسی در مسنجر برایم پیام گذاشت که میخواهد دربارهی این یادداشت باهام صحبت کند. ممکن است باورتان نشود. ولی من قسمتهایی از گفتوگویمان را بیکموکاست اینجا میآورم٬ به همراه چند نکتهی کوتاه که در انتها میگویمشان:
طرف: شما درباره فراماسونریها اطلاعاتی دارید؟
من: اطلاعات دقیقی ندارم. در همین حد و حدودی که همهمان میدانیم و اینجا و آنجا نوشته است. چیز بیشتری نمیدانم. چطور؟
طرف: دیشب تو گاهک قدم میزدم. دیدم یه مطلبی نوشته بودی که مربوط میشه به دار و دسته فراماسونری.
من: من؟ در گاهک؟ فراماسونری؟ کدام مطلب را میگویید؟ کی؟
طرف: ببینید. من واقعن برای شما نگرانم.
من: ببخشید٬ من متوجه منظور شما نمیشوم. کدام مطلب گاهک در مورد فراماسونری بود؟
طرف: ببین دوست من٬ فراماسونریها یک گروه بسیار بزرگن که هدفشون تشکیل یک مذهب جدید به نام کابالاسه.
من: چیچیلاس؟
طرف: شما نمیتونی فراماسونریها را شناسایی کنی. اونها ممکنه بین دوستات یا حتی کسانی که هر روز باهاشون در ارتباط هستی باشند. آخه اونا مخفین و گروه شیطانی هستن.
من: خب اینهایی که میگویید چه ارتباطی به من دارد؟ آشکار یا مخفی٬ شیطانی یا خدایی٬ من چهکارشان کنم؟
طرف: اینها را گفتم٬ چون شما یک ایرانی هستی و دینت هم اسلامه.
من: خب؟ که چی؟
طرف: همین دیگه.
من: خانم عزیز٬ من هنوز حرف شما را درست متوجه نشدم. لطفن صریح به من بگویید کدام یادداشت گاهک ارتباطی با فراماسونریها داشته است که شما این حرفها را دارید به من میگویید؟
طرف: یه مطلب واسه یک سایت نوشته بودی که آینده ۱۰ سال دیگه را پیش بینی میکنه. باهوش جون این سایت مال اوناس. از شیطون کمک میگیرن. خیلی خطریان و خیلی نمادگرا.
من: شما حالت خوب است؟
طرف: من حالم خوبه. ولی شما مواظب خودت باش که گرفتار اینها نشی.
من: خانم عزیز٬ این حرفها کدام است؟ پیشگوییِ چی؟ آش چی؟ کشک چی؟ این قابلیت را ایمیل یاهو و جیمیل هم دارد. میتوانی ایمیلی را بنویسی و تنظیم کنی که در تاریخ مشخصی (مثلن فردا یا یک سال دیگر) به نشانیای که میخواهی ارسال شود. میتوانی برای خودت بنویسی “سلام. چطوری؟” و بگویی ۱۰ سال دیگر بیاید به نشانی ایمیل خودت. به فراماسونری چه ربطی دارد این قضایا؟
طرف: نه. شما خیلی سادهای. یک کارشناسی هم هست به نام رافعیپور که در این زمینه خیلی تحقیق کرده. من تمام صحبتاشو دارم. اگه خواستی میتونم برات ایمیل کنم.
من: نه خانم عزیز. ممنونم. حتی اگر من خیلی ساده باشم٬ بهتر از این است که فکرم بیمار باشد که به جای اینکه زندگی عادی و صاف و سادهم را پی بگیرم٬ مدام توهم توطئه داشته باشم که فلان چیز چه معنایی دارد و ارتباطش با فلان دار و دسته چیست. بعد تازه بخواهم دیگران را هم از این طریق ارشاد و راهنمایی کنم. آن آقای کارشناس هم نمیدانم چه گفته است. ولی کارشناس یا کارنشناس٬ اگر حرفهایش همین باشد که شما گفتهای٬ او هم فکر و ذهنش بیمار است.
طرف: ممنونم از این شیوهی برخوردتون…
و این هم چند توضیحی که میخواستم بدهم:
اول این که٬ تمام این گفت و گو واقعیت محض بوده است و من متنش را به طور کامل ذخیره کردهام که اگر کسی باورش نشد٬ نشانش دهم. تنها تغییری که در گفتوگو دادم٬ این بود که پینگلیشها را به فارسی برگرداندم.
دوم٬ نام این خانم را حذف کردم. اما نام که مهم نیست. مهم این است که بدانید ایشان از پشت کوه نیامده است. با کمال تعجب ایشان دانشجوی روزنامهنگاری در تهران است و همین نکته عمق فاجعه را بیشتر میکند. این که بدانیم خرافهگرایی و توهمهای بیمارگونه تا کجا و به کدام سطح از جامعه راه یافته است.
سوم٬ یک پستی نوشته بودم دربارهی خرفهگرایی و خمیر پیتزا و پسته و این حرفها؛ یادتان میآید؟ این یادداشت را میگویم. به نظرم باید دوباره بخوانمش و اصلاحش کنم. شاید واقعن برنامههای تلویزیون مناسب مردمی باشد که آن را میبینند. شاید من در برآورد سطح درک عمومی جامعه دچار اشتباه شدهام. نمونهش همین خانم.
چهارم٬ شاید مثل ماندلا که کتاب عالی “راه دشوار آزادی” را نوشت و انتشارات اطلاعات با ترجمهی خوبی چاپش کرد٬ باید کسی هم در ایران کتاب “راه دشوار خرافهزدایی” را بنویسد. به شرط اینکه این کتاب را هم انتشارات اطلاعات چاپ کند با کاغذ کاهی که قیمتش ارزان دربیاید و همه٬ از جمله خودم و این خانم بتوانیم بخوانیمش.
خیلی جالب بود.
کاش فونت نوشته هاتون رو تغییر میدادید. احتمالا فونت ترافیکه. خوندنش چشم رو اذیت میکنه.
فونت نوشتهها مشکل دارد؟ فونت همان تاهومای همیشگی است. کاش بیشتر توضیح میدادید که بدانم مشکلش چیست. تا به حال شکایتی از این بابت به دستم نرسیده بود.
🙂
واقعا این جور آدما چه فکری با خودشون میکنن؟؟؟؟ باورم نمیشه
اگر نگفته بودی که این گفت و گو واقعیت محض بوده و متنش رو هم نگهداری کرده ای، واقعن فکر می کردم موضوع سرکاریه!!!
عمق فاجعه دقیقن در همون نکته ای هست که خودت هم گفته ای، اینکه این آدم (و خیلی دیگر از همفکرانشون) از تحصیلات دانشگاهی برخوردار هستند! البته عجیب نیست که کسی حتی بعد از اتمام تحصیلات دانشگاهی چنین دیدگاه عجیبی به دنیا داشته باشه، اما به شرط اینکه تعداد این افراد به درصد خیلی خیلی کمی از کل دانش آموختگان محدود بشه. اما خرافه پروری در ایران و سیستم آموزشی اونقدر گسترش پیدا کرده که چنین نمونه هایی کم نیستند. واقعن باید خجالت کشید و برای آینده ای که چنین جوانانی ترسیم خواهند کرد تاسف خورد و حتی ازش ترسید!