این سه دسته آدم
من از مباحثه با آدمهایی که کاملن متفاوت از من فکر میکنند ابایی ندارم. حتی دوست هم دارم این گفتوگوها را. حالا نه اینکه بخواهم بگویم آدم کاردرست و روشنفکری هستم و از هر نظر مخالفی استقبال میکنم. ولی واقعیتش این است که بسیاری وقتها از همین گفتوگوها چیزهایی یاد گرفتهام و حتی اگر در زمان گفتوگو آنقدر شجاع نبودم که به نادرستی نظر خودم اعتراف کنم٬ بعدش که تنها شدم٬ کلاهم را قاضی کردم و به طرف حق دادم. خلاصه کمترین فایدهاش این بود که از این گفتوگو چیزی یاد گرفتم.
با آدمهایی هم که از لحاظ علمی از من بالاتر یا پایینتر هستند میتوانم سر صحبت را باز کنم و تا آنجایی که فهم و سوادمان قد میدهد پیش بروم. با آدمهای بداخلاق و عصبانی هم مشکل چندانی ندارم. حتی به تجربه دستم آمده است که با آدمهای بیادب و بددهن هم –که هر لحظه ممکن است لیچار و ناسزایی بار آدم کنند- چگونه کنار بیایم و به سلامت از کنارشان بگذرم. آدمهای گستاخ و بیچشمورو هم به همین ترتیب.
حالا چرا اینها را گفتم؟ برای اینکه بگویم از میان تمام کسانی که تا به حال روبهرویشان قرار گرفتهام٬ تنها ۳ دسته هستند که ترجیح میدهم با آنها همصحبت نشوم. آدمهایی که -اگر اجر و مواجبی در کار نباشد- وقتم را برای مشاجره با آنها هدر نخواهم داد:
دستهی اول٬ آنهایی که به سادگی و مهارت دروغ میگویند. علت این پرهیز هم واضح است: با آدم دروغگو شما هیچ معیاری برای سنجش درستی یا نادرستی استدلال طرف مقابلتان ندارید. چون اصلن نمیدانید مبنای این استدلالها راست است یا دروغ.
دستهی دوم٬ آنهایی که مبنای منطقی و استدلالی مشخصی در حرفها و نظراتشان ندارند. صحبتهایشان پر از تناقض است و هر جایش را که بگیری با جای دیگرش جور درنمیآید. تکهتکههای حرفهایشان یکدیگر را نقض میکند و بر همین اساس ممکن است لحظهای مدح چیزی را بگویند و لحظهای دیگر ذم همان چیز را. نه تنها خودشان ذهن آشفته و بی سر و سامانی دارند٬ بلکه کسی را هم که درگیر گفتوگو با آنها میشود به آشفتگی میکشند و در پایان گفتوگو میبینید که هیچ چیزی نصیبتان نشده است. نه از حرفهای او چیز بهدردبخوری به شما ماسیده است و نه او به حرفهای شما گوش داده است که افاقهای کرده باشد. وقتی که گذاشتهاید نه به کار دنیایتان آمده است نه آخرت و نه هیچ جای دیگری.
و دستهی سوم٬ آدمهایی که خود را به خواب زدهاند. نه اینکه خوابیده باشند٬ که خود را به خواب زدهاند. چیزی را جلوی چشمشان گرفتهاید٬ اما میگویند نمیبینندش. اشتباه نشود. منظورم چیزی از جنس تردیدهای فلسفی نیست که به واقع کسی در وجود یا عدم وجود چیزی شک میکند و این شک میتواند راه را بر اندیشههای دیگری باز کند. منظورم این گونه ندیدنها نیست. منظور ندیدن آدمهایی است که نمیخواهند ببینند٬ تنها به این دلیل که میدانند اگر ببینند باید به نادرستی اندیشههای خود اذعان کنند و یا دستکم در یک گفتوگو و مباحثهی منطقی درستی اندیشههای خود را به اثبات برسانند. آدمهایی که خود را به خواب زدهاند٬ چون میدانند تنها آدمی را که نمیتوان بیدار کرد٬ کسی است که خود را به خواب زده باشد. چون میدانند اگر بیدار شوند بازندهاند. آدمهایی که برگ برندهی خود را در خوابیدن خود میبینند.
وقت تلف کردن است صحبت با این سه دسته آدم٬ دستکم از نظر من.
حالا فکر کن یک نفر در هر سه گروه بگنجه! چه شود! البته تجربه ثابت کرده که افرادی که از یکی از این مواهب برخوردار هستند، از دو نعمت دیگه هم بی نصیب نیستند
حالا جالب این است که افراد دگم مذهبی معمولا ترکیبی از هر سه نوع آدم هائی که گفتی هستن!
در جواب ناشناس دلم می خواد اینو بگم که شاید من باب مزاح این حرف رو زده باشی ولی همیشه صدق نمی کنه ، مذهب تنها دستاویزی برای بهره ی یه گروه خاص بوده که این وسط قربانی هایی به نام آدم های مذهبی پدیدار می شه که صرفا بدین معنا نیست که انسان های بدی هستن و هیچکس هم حقایق مذهبی را به خوبی آنهایی که توش خردگرایی را از دست داده اند ” نمی فهمند .
خطاب به اویس هم می خوام بگم کاملا با نوشته ات موافقم و می پسندم ، نوشته هاتو می خونم به این نتیجه می رسم که نشناختمت .
چقدر جالب پس با آدمای دروغ گو نمی سازی؟ یکی همون نزدیکی ها داره زندگیشو سر دروغ می بازه شاید به کمکت نیاز داشته باشه شاید هنوز راهی باشه. شاید …