روانپریشیهای یک هامونباز
شما بگویید از کجا باید میشناختمش؟ از ابروهای پرپشت و بههم پیوستهاش؟ شاید حق با شما باشد٬ اما باور کنید بدون ریش آنقدر قیافهاش عوض شده بود که به عقل جن هم نمیرسید خودش باشد.
چند روزی است که مهمان یکی از دوستانم در شهرستان هستم. شاغل است و اینطور با هم کنار آمدهایم که صبح به صبح که میرود سر کار٬ من هم مینشینم به کار کردن روی پایاننامهام و غروب که به خانه برمیگردد٬ او کار را و من درس را کنار میگذاریم و مینشینیم به حرف زدن و هرهکره کردن و گشت و گذار و این جا و آنجا رفتن. همزیستی مساملتآمیزی داریم. تا امروز تنها مشکلم اینترنت Dial up بوده است که آن را هم دوستم حل کرد و به مناسبت ورودم ADSL گرفت.
امروز قرار بود از طرف شرکت کسی را بفرستند برای وصل کردن اینترنت. نزدیک ظهر در خانه نشسته بودم سر کارم که طرف آمد. پسرک ۲۰-۲۵ سالهای میزد با ابروهای پرپشت و به هم پیوسته٬ اما بسیار خندهرو و مهربان و صمیمی. اینترنت را که وصل کرد٬ مشکل قدیمیای را هم که با کامپیوترم داشتم٬ بهاش گفتم. بر خلاف این آیتیکارها که همیشه در حال بدو بدو و عجله هستند و هیچوقت فرصت ندارند که به حرفهای آدم گوش دهند و به کارهای آدم برسند٬ و با وجود این که مشکل کامپیوترم اصلن ربطی به کار او نداشت٬ نیم ساعتی زمان گذاشت تا کارم را انجام دهد؛ شاید هم بیشتر. دربارهی فیلترینگ و راههای فرار از آن ازش سوال کردم. چند راهکار داد٬ اما به نظر میآمد که خیلی با این قضیهی فیلتر مشکل ندارد. اصولن اینطور به نظرم آمد که هیچ چیزی برایش چندان جدی و مشکلساز نیست. آدم راحتی بود و در همان ۴۰ دقیقهای که در خانه مشغول وصل کردن اینترنت و حل مشکل کامپیوترم بود٬ احساس کردم آرامشی را که در خودش داشت٬ به من و خانه هم منتقل کرده است. کارش که تمام شد٬ یادش آمد که برای تلفن خانه نویزگیر نگذاشته است. تلفن دوستم هم از این تلفنهای آلمانی قدیمی بود که اتصالهایشان با تلفنهای امروزی فرق دارد. خلاصهی کلام این که یک ربعی هم این تلفن وقتش را گرفت. اما با همهی اینها خم به ابرو نیاورد که هیچ٬ ذرهای عجله و استرس هم به خود راه نداد. در جریان کار چندباری تلفنش زنگ خورد و به این و آن قول داد که امروز بهشان سر بزند و مشکلشان را حل کند.
کارش که تمام شد٬ برگهی بازدید را امضا کرد و داد بهام و بار و بندیلش را جمع کرد که برود. تشکر کردم و ازش پرسیدم که اگر مشکلی برای اینترنت پیش آمد٬ چگونه دوباره پیدایش کنم. این را پرسیدم که شمارهی موبایلش را بگیرم. انگار حدس میزدم که اگر برود٬ دیگر پیدا کردنش کار راحتی نخواهد بود. اما زرنگتر از این حرفها بود. شاید هم شک کرده بود که شناخته باشمش. شمارهاش را نداد و گفت که با شرکت تماس بگیرید و آنها او را میفرستند. خندهای هم کرد که به دل نگیرم ازش. چقدر برایم آشنا میزد.
در را پشت سرش بستم و آمدم پای کامپیوتر تا بعد از چند روز لهله زدن پای اینترنت Dial up از چشمهی گوارای ADSL جرعهای بنوشم. اینجا بود که چشمم افتاد به اسم و امضایش که پای برگهی بازدیدش گذاشته بود: علی عابدینی.
” ای علی عابدینی٬ ای بچهمحل صمیمی! استاد من٬ آقای من! چرا باز غیبت زد؟ کی بودش؟ هشت سال پیش بود٬ یا شاید ده سال پیش بود که یهو غیبت زد…” *
آنها که علی عابدینی را میشناسند میتوانند هر چقدر که دلشان میخواهد به من سرکوفت بزنند و شماتتم کنند که چطور نشناختمش و به همین سادگی گذاشتم از دستم در برود. ولی باور کنید با این سر و تیپی که زده بود٬ محال بود کس دیگری هم بشناسدش. مانند جوانهای ۲۰-۲۵ ساله شده بود. ولی خودش بود. آن آرامش اثیری٬ آن بیتفاوتی و بیتوجهی به مشکلات٬ آن ابروهای بههم پیوسته و پرپشت و آن وقتگذاشتنش برای حل مشکلاتی که اصلن مربوط به او نمیشد.
” کار برا کار نه برای غایت و نهایتش…” **
آنهایی هم که علی عابدینی را نمیشناسند٬ شاید بپرسند خب که چی؟ اگر اینقدر مشتاق دیدار دوبارهاش هستی٬ زنگ بزن به همان شرکت تا دوباره بفرستندش. به آنها هیچ جوابی نمیدهم. آخر آنها چه میفهمند علی عابدینی کیست٬ چطور میشود که سر و کلهاش جایی پیدا شود و وقتی هم که از در رفت بیرون٬ چگونه میرود که دیگر دست کسی بهاش نرسد. همان که گفتم؛ آنها چه میفهمند علی عابدینی چیست یا کیست.
* و ** از فیلم هامون
هی اویس جان! هی! هی! هی!
حرفشو که زدی دلم گرفت …
آخه جانور! علی عابدینی اگه از دستت در نره که علی عابدینی نیست …
آخه اگه در نره چطوری میتونی داد بزنی، علی علی علی علی …
عجب!
ای علی عابدینی٬ ای بچهمحل صمیمی! کجایی بابا؟؟
حالا کی هست این علی آقا؟ 🙂
لینکت کردم اویس جان که توی دوستیمون جای حرف و حدیثی باقی نمونه
به ناشناس: هر وقت شما خودتو معرفی کردی من هم علیآقا را معرفی میکنم! ؛)
به امید: چاکر داداش! 🙂
خب که چی؟ اگر اینقدر مشتاق دیدار دوبارهاش هستی٬ زنگ بزن به همان شرکت تا دوباره بفرستندش.
Majid
فکر کنم خودتم از این علی آقا یاد گرفتی که یه باره بری و اثری از خودت نذاری ، اگر این علی آقا شمارشو نمیده …. خودت جواب تلفنتو نمیدی
خوب حالا این علی کیه؟؟؟؟
یه کوچولو توضیح می دادی!!!
“من اسمم مشخصه!!”