ملاحظات مجازی
کسی در فیسبوک برایم دعوتنامه فرستاده است که به فلان دوستش که در بهمان مسابقهی نمی دانم موسیقی یا ورزشی شرکت کرده است رای دهم تا امتیاز لازم را کسب کند. دیگری آمده و گفته است که دوست دختر یکی از دوستانش برای او شرط گذاشته که اگر بتواند گروهی در فیسبوک تشکیل دهد که صد هزار هوادار داشته باشد٬ با او ازدواج خواهد کرد و پسرک حالا عجز و لابه میکند که برویم و در گروهش عضو شویم که صد هزار نفرش کامل شود. از این دعوتنامهها٬ اگر نگویم هر روز٬ هر هفته چند تایی برایم میآید. فلان دخترک که سرطان گرفته است نیاز به حمایت دارد و یا فلان پیرزن که گربهاش را گم کرده دنبال همدرد میگردد و امثال اینها.
شیوه معمول من در مواجهه با چنین دعوتهایی نادیده گرفتن آنها است. یعنی اگر موضوع دعوت به طور مشخص مورد توجه و علاقهی خودم نباشد٬ به سادگی حذفش میکنم و از کنارش میگذرم. انگار نه انگار که خانی آمده و خانی رفته است. طرف هم ممکن است سماجت کند و دوباره و چندباره بفرستد٬ من هم دوباره و چندباره نادیدهاش میگیرم و پاکش میکنم.
تا اینجای کار مشکلی نیست. مشکل آنجا آغاز میشود که گاهی دوستی٬ آشنایی کسی پیام خصوصیای برای آدم میفرستد و پس از چاقسلامتی و حال و احوال درخواست میکند که مثلن به فلان دوستش که اجرای موسیقیای چیزی دارد رای بدهم تا انتخاب شود. بعد هم خواهش میکند که این پیام را در میان دوستان دیگرم هم پخش کنم و از آنها هم بخواهم که به طرف رای دهند. پیشاپیش تشکر فراوانی هم میکند که آدم را نمکگیر کرده باشد. اینجا دیگر قضیهی یک دعوتنامهی عمومی نیست که به سادگی پاکش کنم و از کنارش بگذرم. دوستی برایم پیام داده است که لازم است جوابی بدهم و تکلیفم را با قضیه مشخص کنم. در چنین شرایطی است که –به قول حامد قدوسی– این سوال پیش میآید که وظیفهی اخلاقی ما در قبال این دعوتنامهها چیست؟
اول اینکه اصلن چرا کسی باید چنین تقاضایی داشته باشد؟ از دو حال که خارج نیست: یا من خودم با این سبک از مثلن موسیقی که دوست ایشان در آن کار میکند آشنا هستم و لذا طبیعی است که نظر و رای خودم را در آن باره داشته باشم و به درخواست ایشان وقعی ننهم؛ و یا اینکه آن را نمیشناسم و بنابراین دلیل و انگیزهای هم برایم وجود ندارد که ندیده و نشناخته به کسی یا چیزی رای دهم.
دوم این که آخر این چه انتظاری است که من چیزی را که خودم هم از آن اطلاعی ندارم در میان دوستان و آشنایانم پخش کنم و کوری عصاکش کوری دگر شوم؟
به نظرم شیوه درست طرح چنین درخواستی این است که دوستمان را به شنیدن موسیقی یا خواندن متن مورد نظر یا هر چیز دیگری دعوت کنیم و از او بخواهیم که اگر این سبک هنری مورد علاقهاش است و اگر از خواندن یا شنیدن این موسیقی یا نوشته لذت برده است٬ به آفرینندهی آن رای دهد. باز هم اگر این اثر را در حدی ارزشمند یافت که شایستهی معرفی به این و آن باشد٬ این شانس را از آن دریغ نکند. به این ترتیب هم احترام مخاطبمان را حفظ کردهایم و هم او را در انتخابش آزاد گذاشتهایم. از آن سو٬ دریافت کنندهی پیام هم میتواند به سادگی جواب مثبت داده و این درخواست را اجابت کند. نیازی هم نیست که توضیح مبسوطی دهد که نتیجهی بررسی هایش چه بوده است. همین که جواب مثبت داد یعنی اینکه به آن توجه میکند و اگر مورد نظرش بود٬ به آن رای میدهد و به دیگران هم معرفیاش میکند.
به هر حال شیوه معمول و نهایی من در پاسخ به درخواستهای خصوصی دوستانم برای رای دادن به دوست پسر فلان کس و گربهی فلان پیرزن این است که اگر خودم با قضیه آشنا باشم و یا نظر و عقیده شخصیای داشته باشم٬ به نظر خودم عمل میکنم. اگر هم بینظر باشم و کلیت موضوع را برخلاف باورها و بدیهیات ذهنیام نیابم٬ مرامی و به خاطر دوستم به آن رای میدهم. اما تنها زمانی موضوع را به دوستان دیگرم انتقال میدهم که خودم شخصا آن را جالب و قابل توجه یافته باشم. در این حالت هم تنها معرفی میکنم؛ توصیهای برای رای دادن یا ندادن نخواهم داشت.
منم همیشه این کارو می کنم،ولی تا حالا برا اینکه چرا بعضی ها چنین درخواست هایی می فرستند-با سماجت زیاد-جوابی پیدا نکرده بودم!!!
با عرض سلام
فعلاً که سرم بدجوری شلوغه. ایشالا بعد از امتحانات خدمتت میرسم.