پارتی در شانزهلیزه
۱- پارتی (party) در انگلیسی به معنای مهمانی است. این را هر کسی میداند. البته لغتهای دیگری هم هست نظیر cocktail و feast و banquet امثال اینها که میتواند چنین معنایی را برساند. اما به نظرم پارتی معمولترین کلمه برای مهمانی است که انواع آن (از یک جمع دو سه نفره دوستانه و خانوادگی تا مهمانی بزرگ و مفصلی) را در بر میگیرد. گاهی هم دیدهام که در معنای جشن به کار میرود که مثلا کسی که موفقیتی حاصل کرده٬ خانواده یا دوستانش میگویند: “let’s make a party!” و البته منظورشان این نیست که شهر را چراغانی و همه اهل فامیل را دعوت کنند. همین که اعضای خانواده یا دوستان نزدیک دور هم جمع شوند و این موفقیت را جشن بگیرند٬ اسمش میشود پارتی.
پارتی اما در فرهنگ لغات بابلی معنای دیگری داشته است و گمانم هنوز هم داشته باشد. جاهای دیگر ایران را نمیدانم٬ اما در بابل پارتی به نوع خاصی از مهمانی گفته میشد که حتما درجه مشخصی از منکرات و منهیات در آن رخ دهد. از اجزای لاینفک پارتی در بابل که اصولا بدون آن پارتی معنایی نمیداشت٬ اختلاط دختر و پسر در مهمانی بوده است که از گناهان کبیره به حساب میآمد. بعضیها که میخواستند فارسی را پاس بدارند٬ به جای “پارتی” از عبارت “مهمانیِ قاطی” استفاده میکردند که اگرچه همان مضمون را میرساند٬ اما به گمانم بار گناه “پارتی” کمی از “مهمانی قاطی” سنگینتر بود. چرا که دومی تنها بر جنبه اختلاطی مهمانی تأکید داشت٬ اما اولی واژه جامعالاطرافی بود که نه تنها اختلاط دختر و پسر٬ بلکه سایر جنبههای اخلاقی مهمانی را هم نظیر ساز و آواز و رقص و احتمالا دمی به خمره زدن حضار و باقی بساط لهو و لعب را در بر میگرفت. خلاصه اینگونه بود که دور هم جمع شدن آدمها در آن روزگار به دو شکل “مهمانی” و “پارتی” تقسیم میشد که اولی در دسته صله رحم میگنجید و دومی در دسته منکرات و منهیات. مهمانی پسندیده بود و پارتی ناپسند. مثال تکمیلی:
اولی (با کنجکاویای که خصلت ذاتی شمالیهاست): حسن زیاد به مهمانی میرود. آری؟
دومی (سری با افسوس تکان میدهد و با لحنی که بخواهد حسن را با خاک یکسان کند): مهمانی؟ کاش به مهمانی میرفت. او به پارتی میرود.
اولی (حس کنجکاویاش ارضا شده و حالا در ذهن خود در پی یافتن نفر سومی برای پخش این اکتشاف درباره حسن و با خاک یکسان کردن بیشتر او٬ با لحنی حاکی از افسوس و تعجب): عجب… نمیدانستم.
۲- دبیرستانی بودم و با بابک٬ یکی از نزدیکترین دوستانم در آن دوران٬ در راه برگشت از مدرسه به خانه بودیم که یکی از همین ماشینهای امر به معروف و نهی از منکر –که آن زمانها بهاش “کمیته” میگفتیم- جلوی پایمان ایستاد و پرس و جو کرد که چه میکنیم و کجا میرویم. شکل معمول این کمیتهها در آن زمان٬ پیکان قراضهای بود که ۴-۵ نفر ریشو در آن نشسته بودند و بدون اسم و رسم و کارت و مشخصاتی٬ به اقتضای ریششان میتوانستند جلوی هر کسی را بگیرند و بپرسند کیست و کجا میرود و چه میکند. گفتیم از مدرسه میآییم و به خانه میرویم. یکیشان سر تا پایمان را برانداز کرد و وقتی هیچ چیزی برای گیر دادن در ما نیافت٬ غرغری کرد و تشر زد که: “در شازده لیزه که قدم نمیزنید اینجور آرام آرام راه میروید. زودتر راهتان را بکشید و بروید خانهتان.” و رفتند. منظورش همان خیابان شانزهلیزه (Champs-Elysées) بود و من نمیدانم چرا با خودش فکر میکرد که در خیابان شانزهلیزه آدمها آرامآرام قدم میزنند. یعنی نمیشود کسی در این خیابان عجله داشته باشد و تند راه برود یا بدود؟
۳- اینجا که زندگی میکنم٬ اقامتگاه دانشجویی است و معمولا آخر هفتهها بساط مهمانی و دور هم نشستن و گپ زدن به راه است. اسمش همان پارتی است و مناسبت خاصی هم ندارد. مناسبتش آخر هفته است که فردایش تعطیل است و ملت میتوانند تا دیروقت دور هم بیدار بمانند. اتفاق خاصی هم در آن رخ نمیدهد. بعضیها شامشان را میآورند و آنجا میخورند٬ بعضی دیگر گیتار میزنند و آواز میخوانند. بعضی میروند در اتاق تلویزیون و دور هم فیلمی٬ چیزی میبینند. من هم گاهگداری که میروم قلیانم را میبرم که البته کم طرفدار ندارد.
۴- آن دو ماهی که در ICC پاریس به کارآموزی مشغول بودم٬ روزهایی که هوا خوب بود٬ فاصله ۴۵ دقیقهای محل کارم را تا خانه قدم میزدم و به اقتضای محل کارم که در alma-marceau بود٬ از خیابان شانزهلیزه هم میگذشتم.
گاهی با خودم فکر میکنم که با معیارهای دهه هفتاد بابل٬ من چه آدم منحرف و از دست رفتهای شدهام. آدمی که برای خودش آرامآرام در شانزهلیزه قدم میزند و آخر هفتهها به پارتی میرود.
زندگی آن دوران ما در دو کلمه خلاصه می شد : پارتی و پارتی ـ پارتی اول همان بساط منکرات بود و پارتی دوم هم یک حاج آقای آشنا یا فامیل که می توانست ما را از شر نیروهای منکرات نجات دهد.
راستی اویس من تازه وبلاگتو دیدم و دارم می خونمش. خیلی لذت بردم. موفق باشی… مجید
یعنی شما الانه یه آدم منحرفی؟؟؟
سر زدن به وبلاگ یه شخص منحرف چه حکمی داره؟؟!!
قشنگ بود ولی فکر می کنم انقدر هم نیاز نیست به دهه ۷۰ برگردیم!!از دید خیلی ها،الان،اواخر دهه ۸۰،اینها هنوزم نشونه هایی از انحرافه!
هرچند قصد فقط شاد بودن و لذت بردن باشه!!