چهارشنبه 4 فروردین 1389

فقط چند حدس


صدایم بدک نیست و معمولا در مهمانی‌های خانوادگی و دوستانه ازم می‌خواهند که تصنیفی٬ ترانه‌ای چیزی بخوانم. چند شب پیش هم که برای تحویل سال نو به دانشگاه EPFL در لوزان رفته بودم٬ در راه برگشت٬ به درخواست دوستان “امشب شب مهتابه” را خواندم. خواندنم که تمام شد٬ دخترخانمی جلو آمد و تشکر کرد و گفت که او عاشق این آهنگ‌های قدیمی است. بعد هم درخواست کرد که آهنگ سپیده‌دم جوادی یساری را بخوانم. شنیده بودمش٬ اما از بر نبودم. بلافاصله ترانه درخواستی دیگری را جایگزین کرد: در بر آن بید مجنون٬ نون٬ نون.

برای من ترانه‌های درخواستی و سلیقه شنوندگان مقوله ناآشنایی نیست. اما کشف و تحلیل مسیری که می‌تواند ترانه‌ها یا تصنیف‌هایی را در ذهن جمعی یک یا چند نسل ماندگار کند٬ برایم همیشه جالب و سوال‌برانگیز بوده است. ساده بگویم و از همین آخرین مثال شاهد بیاورم؛ چه چیزی باعث می‌شود که ذهن یک شنونده پس از شنیدن تصنیف “امشب شب مهتابه”ی علی‌اکبرخان شیدا٬ به یاد سپیده‌دم جوادی یساری بیفتد و اصولا در ذهن شنونده غیرحرفه‌ای چه معیاری وجود دارد که می‌تواند تصنیف‌های غیرهمگنی را نظیر امشب شب مهتابه٬ سپیده‌دم و در بر آن بید مجنون٬ جملگی در دسته کلانی به نام ترانه‌های دوست‌داشتنی جای دهد. در پاسخ به این سوال حدس‌هایی دارم که برخی از آن‌ها را اینجا می‌آورم. پیش از آن تذکار این نکته را ضروری می‌دانم که اولا آن‌چه از پی می‌آید٬ ارتباط زیادی به سلایق شخصی من ندارد و بیشتر به سلیقه مخاطبان برمی‌گردد. دوم این‌که منظور از مخاطبان سطح متوسطی است که در آن مخاطب نه سواد بالایی در موسیقی دارد و نه اصولا موسیقی را به عنوان یک مقوله جدی دنبال می‌کند.

حدس‌های من:

۱- دستگاه: این فرضیه در همان ابتدا رد می‌شود. این که بخواهیم تمامی این تصنیف‌های خاطره‌انگیز و دوست داشتنی را به دستگاه خاصی در آواز ایرانی مرتبط بدانیم٬ دست‌کم به دو دلیل قاطع مردود است. اول این که بخش بسیار قلیلی از شنوندگان و مهمانان مجالسی که در آن‌ها حضور داشته‌ام٬ آشنایی دقیقی با گوشه‌های موسیقی ایرانی داشته‌اند که مثلا بتوانند تشخیص دهند که پس از تصنیف “امشب شب مهتابه” که در دستگاه بیات اصفهان اجرا شده است٬ ترانه بعدی‌ای که درخواستش را می‌دهند در همین دستگاه باشد و یا دست کم در همایون باشد که هم‌خوانی‌ای با بیات اصفهان داشته باشد. دوم این که گوناگونی این ترانه‌ها و تصنیف‌ها چنان است که نگاهی ساده و گذرا به ترکیب آن‌ها ( و برای مثال همین سه تصنیف امشب شب مهتابه٬ سپیده‌دم و در بر آن بید مجنون) نادرستی این فرضیه را به تصویر می‌کشد.

۲- ریتم ضربی: اگرچه بخش زیادی از آهنگ‌های درخواستی ریتم ضربی دارند که شنوند‌گان را به همراهی با خواننده از طریق زمزمه کردن و یا کف زدن ترغیب می‌کند٬ اما لزوما این همه داستان نیست. یعنی نمی‌توان تمام آهنگ‌هایی را که ریتم ضربی دارند در رسته ترانه‌های دوست‌داشتنی و محبوب شنوندگان قرار داد. شاهدی بر این مدعا ترانه “تا من آن نرگس مست تو دیدم” ملوک ضرابی است که به رغم ضرباهنگ بسیار زیبا و نشاط‌آورش٬ تا کنون از من در هیچ مجلسی خواندنش طلب نشده است. همچنین نمی‌توان گفت آهنگ‌هایی که ریتم ضربی ندارند از دایره ترانه‌های درخواستی خارج هستند. برای مثال٬ آواز “مستی هم درد منو دیگه دوا نمی‌کنه” مرحوم هایده از آن‌هایی است که معمولا در هر مجلسی که رفته‌ام٬ طرفدارانی داشته است.

۳- مضمون عاشقانه: این معیار می‌تواند تا حدی صادق باشد. این که در یک تصنیف شنونده بتواند با مضمون شعر هم‌داستانی کرده و یا به خاطره عاشقانه‌ای از خود مربوطش کند٬ می‌تواند در ورود ترانه به دایره دوست‌داشتنی‌های شنونده موثر باشد. نمونه‌های موافق فراوان است: گلنار (داریوش رفیعی)٬ تو شادی گذشته‌امی (معین)٬ در بر آن بید مجنون (عارف)٬ اشک من هویدا شد (مرضیه)٬ لرزون لرزون٬ ترسون ترسون (دلکش)٬ تو ای پری کجایی (قوامی) الهه ناز(بنان). مثال نقض: ترانه بسیار زیبای” نمیدونی، نمیدونی وقتی چشمات پر خوابه” (استاد عبدالعلی وزیری).

۴- حدی از لمپنیسم٬ داش‌مشتی‌گری٬ لوطی‌گری و امثال این‌ها: این معیار را می‌توان در ارتباطی تنگاتنگ با معیار پیشین بازخواند. توضیحش کمی سخت و غلط‌انداز است. به این ترتیب که مضمون عاشقانه باید کمی از الوهیت و قداست خود بکاهد و جایی پایین‌تر بایستد تا مخاطب عام خود را بیابد. در این سقوط مقام٬ لمپنیسم٬ داش‌مشتی‌گری و لوطی‌گری می‌تواند به کمک بیاید و هم از این روست که “نامهربونی٬ نمی‌خواهی بدونی” الهه و “دوستت دارم می‌دونی” سوسن بارها و بارها در مجالس مختلف تقاضا شده و در نقطه مقابل ترانه بی‌نظیر “تا آساید دل زارم” دلکش که در عمق معنای عاشقانه٬ در نوع خود بی‌نظیر است در مجالس عام خریدار چندانی نداشته است. حتی اگر این عدم اقبال شنونده به “تا آساید دل زارم” را حاصل ریتم سنگین٬ فاخر و غیرضربی آن بدانیم٬ شاهد دیگری می‌توان آورد و آن تصنیف “نه کسی آید به برم” دلکش است که به رغم برخورداری از ریتم ضربی و مفهوم عاشقانه٬ مخاطب عام نیافته است. مثالی که در بالا از هایده آوردم (مستی هم درد منو دیگه دوا نمی‌کنه) دقیقا به این نقطه از تقاضای شنونده عام پاسخی در خور می‌دهد.

۵- شانس: مانند هر وادی دیگری٬ شانس نقش غیرقابل انکاری در ماندگاری برخی ترانه‌ها داشته است. به دیگر کلام٬ برخی تصنیف‌ها به واقع بیش از گوهر ماندگاری‌ای که در درون خود داشته‌اند در خاطرها مانده‌اند که من این را به خوش‌شانسی آن‌ها یا سازندگانشان نسبت می‌دهم. نقطه مقابل آن ترانه‌هایی هستند که اگر بخت یارشان می‌شد٬ می‌توانستند برای همیشه محفل‌آرای بزم این و آن باشند و نشدند. شاید بعدها معیار دیگری به نظرم بیاید که این توفیق یا ناکامی را به گونه‌ای توجیه کند. تا آن زمان٬ این را تنها به بخت و اقبال ترانه حواله می‌دهم.

دیدگاه شما