شنبه 14 دی 1392

آن‌چه شما خواسته‌اید


یک جایی در سریال فرندز، جویی –که بختش خوانده و در یک سریال تلویزیونی نقش نسبتا مهمی گیرش آمده- جوگیر می‌شود که خانه و زندگی‌ش را از چندلر جدا کند و برای خودش مستقل شود. حالا کاری به جزییات ماجرا ندارم، چون باید فرندزباز باشید تا از نقل همین خاطره‌ی ساده و یادآوری ماجراهای بعدش به خنده بیفتید. حالا که این را گفتم، خودم هم یاد آن هم‌خانه‌ی موقت چندلر –ادی- افتادم و داستان‌هایی که در همان مدت محدود حضورش پیش آورد و دوست‌دخترش و تنگ ماهی و این‌ها! بگذریم.

بعد از این که جویی برای خودش خانه گرفت و مستقل شد، از بخت بد، کارش را در آن سریال از دست داد و دوباره پیسی گریبانش را گرفت. اسباب و اثاثیه‌ی خانه را که به اقساط خریده بود، آمدند و پس گرفتند و خلاصه یک وضع افتضاحی شد که به غلط کردن افتاد. بعد یک‌بار که داشت برای مونیکا درددل می‌کرد و از دلایل تصمیم احمقانه‌اش برای جدایی و پشیمانی‌اش از آن حرف می‌زد، اینجور گفت که آن ابتدا که می‌خواست جدا شود، با خودش فکر کرده بود که حالا که هنرپیشه‌ی معروفی شده و دیگر کارش بالا گرفته است، باید در خانه‌ی مستقلی، تنها، زندگی کند و به افکار و ایده‌هایش بپردازد و آن‌ها را بپروراند. بعد با حالت مغموم و شرمنده‌ای ادامه داد که اما وقتی مستقل شد و در خانه‌ با خودش خلوت کرد، دید اساسا ایده‌ و فکر چندانی ندارد که بخواهد بپروراند. (طبعا نقل به مضمون)

حالا حکایت من شده است که این‌همه مدت خودم را به در و دیوار زدم که با این کوره‌سوادم مشکل دامین و هاست و طراحی گاهک را حل کنم و اثاث بکشم به جایی که فیلتر نباشد و مال خودم باشد. دست به دامان این و آن شدم و منت هر کسی را که از راه رسید کشیدم که سرفه‌ای کند و دستی به یاری برساند. بعد حالا که بالاخره –به یاری دوست بسیار عزیزی- بختم باز شد و این خانه سامان گرفت، نشسته‌ام وسط هال و می‌بینم که حرف زیادی برای گفتن ندارم. یعنی می‌بینم حرف‌ها را قبلا زده‌ام و دیگر مایه‌ی چندانی نمانده است که بخواهم رو کنم. در واقع باید این‌طور بگویم که همزمان با سر و سامان گرفتن گاهک جدید، ذخایر دماغی و قوای خلاقه‌ی نگارنده هم ته کشید و حالا نگارنده، با قیافه‌ای شبیه به قیافه‌ی شرمنده‌ و پشیمان جویی، وسط این خانه و اسباب اثاثیه‌ی جدیدش نشسته است، به امید الهامی که از آسمان برسد و حرفی برای گفتن به دستش بدهد.

علی‌ای‌حال، این هم خانه‌ی جدید بنده. از قابلیت‌های گاهک جدید هر چه برایتان بگویم، کم گفته‌ام. کارهایی می‌کند که هیچ برادری برای برادرش نمی‌کند. دستش در کار خیر است و نفس حقش برکت دارد. امیدوارم هیچ زمان مشکل مالی برایتان پیش نیاید، اما اگر پیش آمد، آن وقت است که قدرت گاهک را می‌بیند. دستی از پشت مونیتور می‌آید بیرون و یک دسته اسکناس تر و تمیز تقدیمتان می‌کند. یا خدا نکند غم و غصه‌ای به دلتان بنشیند. اما اگر نشست، باز این گاهک است که براتان سالسا می‌رقصد که دلتان باز شود. وقتی مسافرت می‌روید، گاهک است که می‌آید گل‌های خانه‌تان را آب می‌دهد و غذای سگ و گربه‌تان را جلوشان می‌گذارد. حوصله‌ی یک بابایی را اگر ندارید و دلتان می‌خواهد بپیچاندش، گاهک به بهترین وجهی این کار را برایتان انجام می‌دهد، به گونه‌ای که اگر بعدا تصمیمتان عوض شد، طرف شرمنده‌ی شما باشد و شما در موضع طلبکار باشید. مهمان دارید و می‌‌خواهید دستشویی بروید، اما نگران سر و صداهای احتمالی هستید؟ گاهک محیط خانه را چنان شلوغ می‌کند که صدای بزرگ‌ترین انفجارها هم به گوش مهمان نرسد. گاهک لنت ماشینتان را با نصف قیمت عوض می‌کند و شما خواننده‌ی گرامی، دیگر تا آخر عمر، هرگز هزینه‌ی تعویض روغن خودروتان را نخواهید پرداخت، چرا که مهمان گاهک هستید. کمک در اثاث‌کشی منزل، رفع نم و بوی بد حمام به همراه پاشیدن دوغاب رایگان، تعویض تمام لامپ‌های منزلتان با لامپ‌های کم‌مصرف و ده‌ها خدمت دیگر، تنها بخشی از پکیج طلایی ماست و همه‌ی این‌ها با پرداخت فقط سالیانه ۲۷۶ هزار تومان ناقابل. البته قیمت واقعی این خدمات ۹۲۰ هزار تومان است و قیمت پیشنهادی ما با ۷۰ درصد تخفیف و فقط برای مدت محدودی ارائه می‌شود.

 

به گاهک جدید خوش آمدید. بدون فیلترینگ و محدودیت. سبک، مثل پر سار. با اشاره‌ی چشم هم لود می‌شود. چشم‌روشنی، خانه‌نویی، چیزی اگر خواستید بیاورید، شما را به خدا تعارف نکنید. البته نمی‌خواهم معذبتان کنم، ولی من خودم همیشه فکر می‌کردم اگر گاهک را به خانه‌ی جدیدی منتقل کنم، به بهانه‌ی اثاث‌کشی و خانه‌ی نو، می‌توانم شما خواننده‌ی گرامی را یک ماچی چیزی بکنم. البته این جدا از آن هزینه‌‌ی ماهانه‌ای‌ست که در بالا عرض کردم. حالا دیگر خودتان می‌دانید.

نظرات بازدید کنندگان

  1. نريمان گفت:

    اویس جان خانه نو مبارک
    دوست عزیز از خوندن نوشته هایت واقعن لذت می برم انشالله همیشه برقرار باشی و چراغ این خانه را روشن نگه داری
    ارادتمند نریمان

    • اویس رضوانیان گفت:

      نریمان عزیز، خیلی ممنونم از لطفت و خیلی خوشحالم که این‌جا می‌بینمت. به امید دیدار حضوری و واقعی. 🙂

  2. زهرا گفت:

    مبارکاا باشه، چرخش برات بچرخه، قدمش سبک باشه ایشالا (به قول شما ایشاللا)
    پاراگراف چهارم من و یاد پسربچه ای تو مترو انداخت که ازین ادمک ها میفروخت که میچسبه به دیوار و هر سطح عمودی و دست و پا زنان میاد پایین، نوع تبلیغش اما منحصر به فرد بود انقد که من خوشم اومد از یه هزاری دست کشیدم خریدمش!! با آهنگ ریتمیک و خاص خودش میخوند که این بابا پهلوونه، همه کارس، صبح بلند میشه چایی میذاره، نون میخره، صبونه آماده میکنه، سبزیاتون و پاک میکنه، ظرفا رو میشوره، بچه ها رو میرسونه مدرسه و …
    کسی چپ نیگاتون کنه یقه شو میگیره، تو دعواها ازتون دفاع میکنه و …
    خالا گاهک تو هم شده شبیه اون ادمک چسبون همه کاره :))

  3. میرحامد گفت:

    سلام
    خونه جدید مبارک باشه همشهری
    ایشالا همیشه سلامت باشی
    ارادتمند

  4. یونس گفت:

    سلام
    نوشته هات قشنگه ادامه بده واقعا از خوندن بیشتر مطالبتون لذت می برم چون خودم هم یه جورایی باهاشون درگیرم

    • اویس رضوانیان گفت:

      ممنونم یونس عزیز. خانه‌ی جدید گاهک به کمک و حوصله‌ و تخصص شما پا گرفت.

  5. M گفت:

    اول سلام دوم خانه نو مبااارک البته با تاخیر چندساله چون چند روزیه که مهمون گاهک و نویسنده طنازش شدم. سوم اینکه تا اینجا که من سرک کشیدم شما پستایی برای سال ٨٩ هم دارید پس قضیه از چه قراره. تاریخا الکیه یا یای دیگشو نمیدونم..هاااااا

  6. ناشناس گفت:

    سلام.
    نوشته های شما داستانهای محمد علی جمال زاده را به یاد میاره. رئال ، ساده، طنزآمیز و آکنده از ضرب‌المثل‌ها و اصطلاحات عامیانه

دیدگاه شما