چهارشنبه 19 شهریور 1393

از زرنگی‌های ما


این یادداشت را در ستون گاهکِ صفحه‌ی آخر روزنامه شهروند از این‌جا بخوانید.

 

بعد از آن‌که تمام تلاش‌های دولت برای منصرف کردن شهروندان از دریافت یارانه ناموفق ماند و ملت همیشه در صحنه با حضور افسانه‌ای خود در صفوف یارانه حماسه‌ای خلق کرد،  یادداشت‌های چندی در توضیح این رفتار شهروندان نگاشته شد. از میان همه‌ی آن توضیحات، یکی هم این بود که ذهن حسابگر هر شهروند، ناخودآگاه حساب خود را از بقیه جدا کرده و پس از آن‌که سهم خود را از یارانه دریافت می‌دارد، مدافع انصراف سایر شهروندان از دریافت آن می‌شود. این تحلیل، علت چنین رفتاری را هم این‌گونه شرح می‌داد که از یک سو، هر شهروند می‌داند که در صورت انصراف تعداد بیشتری از شهروندان از دریافت یارانه، عواید آن می‌تواند صرف بهبودهای اجتماعی و مدنی و بهداشتی و رفاهی‌ای شود که برای همه مفید و مثمر ثمر است. اما از سوی دیگر، همان ذهن حسابگر ترجیح می‌دهد که خود را در این بازی استثنا قرار داده و انصراف را به دیگران وا نهد و به این ترتیب، هم از خود یارانه و هم از عواید و منافع اجتماعی ناشی از انصراف آن بهره‌مند شود. جالب این‌جاست که حتی همان کسی که هم یارانه را دریافت کرده است، در مواجهه با تعداد شگفت‌انگیز دریافت کنندگان یارانه سری به تاثر تکان می‌دهد و ثبت‌نام کنندگان را به انواع صفات می‌نوازد. یعنی باز هم خود را چیزی جدا از جمع می‌بیند و در جایی دیگر می‌نشاند.

حالا البته داستان یارانه‌ها قدیمی شده و دیگر کسی کاری به کار آن ندارد. اما واقعیت این است که منطق و استدلالی که در ذهن ما برای دریافت ناروای یارانه‌ها وجود داشت و دارد، در بسیاری از مسایل اجتماعی دیگر هم به کار می‌آید و می‌تواند توضیحی بر کنش‌های ما باشد.

چند روز پیش در کلاس آموزشی‌ای بودم که قرار بود مباحث فشرده‌ای از اقتصاد ایران را در چند جلسه بیان کند. در ابتدا به دانشجویان تذکر داده شد که به دلیل محدودیت زمان و فشردگی مباحث، از طرح سوال شفاهی پرهیز کنند و سوالات خود را به صورت کتبی تحویل دهند تا دقایق پایانی هر جلسه به پاسخگویی به آن سوالات اختصاص داده شود. با این‌که علی‌الظاهر تمام شرکت‌کنندگان افرادی تحصیل کرده و از سطوح فرهنگی بالا بودند، اما بارها در جریان کلاس سوال‌های شفاهی‌ای مطرح شد که رشته‌ی کلام مدرس را قطع کرد و وقت سایرین را گرفت. توجه که کردم، دیدم در این‌جا هم همان منطق یارانه‌ای حاکم است که هر کس با خود می‌گوید من سوالم را مطرح می‌کنم، اما دیگران چنین کاری نکنند. به این ترتیب هم منفعت طرح سوال را برده‌ام و هم منفعت این‌که دیگران نباید وقت کلاس را بگیرند.

مثال‌هایی از این دست زیاد است: آشغالی که خودمان از شیشه‌ی ماشین بیرون می‌اندازیم، در نظرمان مهم نمی‌آید، اما وقتی دیگری چنین کاری می‌کنند با تاثر سر تکان می‌دهیم و تقبیحش می‌کنیم. سر چهارراهی که راه بند آمده است و همه در هم پیچیده‌اند، اگر مفری بیابیم که خودمان را از مهلکه برهانیم، در استفاده از آن درنگ نخواهیم کرد، حتی اگر بدانیم که این مفر ما راه دیگرانی را سد خواهد کرد. اما همان دیگران اگر مفر ما را به کار بگیرند و راه را مسدود کنند به انواع بد و بیراه‌ها می‌نوازیمشان. اگر دست بدهد، خودمان را در جایی از صف که حقمان نیست وارد می‌کنیم، اما ورود ناحق دیگری را بر نمی‌تابیم. این‌ها همه شکلی از همان منطق یارانه‌ای است که بر اساس آن، خودمان را در جایی متفاوت از دیگران (با حق و امتیازی برای استفاده از راه‌های میان‌بر) قرار می‌دهیم و در مقابل، انتظار داریم دیگران همه مقید به همان قانون و قاعده‌ای باشند که ما دورش زده‌ایم.

امان از ما؛ ما که فکر می‌کنیم خیلی زرنگیم.

نظرات بازدید کنندگان

  1. یاس گفت:

    متاسفانه همینطوره. اون جریان سوال کردن سر کلاس رو بارها وبارها تجربه کردم. یک بار سر کلاسی بودیم و عده ای همینطور سوال های مداوم و پشت سر هم می پرسیدن طوری که مطالب مطرح شده از حالت زنجیره وار بودن به کل خارج شد. بعد از کلاس یکی از همون هایی که خیلی سوال می کرد، شروع کرد پشت سر باقی پرسش کنندگان حرف زدن که اینا چقدر سوال می کنن و وقت کلاس رو میگیرن. بهش گوشزد کردم که خودت هم دقیقا همین کارو داری انجام میدی و جوابی که شنیدم خیلی جالب بود: آخه من سوالی می پرسم که به درد همه بخوره نه سوالی که به درد هیچ کس نخوره!
    هرکدوم خودمون رو تافته جدا بافته ای می دونیم.

  2. مریم از جنوب گفت:

    و باز هم دقیقا به نکته بسیار عالی اشاره کردین.
    واقعا نمی دونیم چرا این عادت بسیار بد رو نمی تونیم از خودمون دور کنیم.
    جالبترین مصداق حرف شما رو تو اون زمانی می بینم که جایی بحث در مورد علت پیشرفت کشورای توسعه یافته و عدم پیشرفت مناسب کشور خودمون شروع میشه. اینجور مواقع من خیلی از مصداق های رفتاری مردم رو تو اون کشورها مثال می زنم که ما برعکسش رو انجام میدیم مثل رعایت حقوق شهروندی و صداقت و پرداخت درست مالیات و استفاده از کالاهای ساخت کشور خودشون و این زمان هست که صدای اعتراض جمع بلند میشه که ما کجا و اونا کجا و به این دلیل و اون دلیل نمیشه و….
    مگه ادعای مسلمونی نداریم
    مگه نمیگن مسلمون کسیه که هرچی رو برای خودش می پسنده باید برای بقیه هم بپسنده و بالعکس. که اگه اینطور بود همیشه خودمونو تافته جدا بافته نمیدیدیم و نمیشد این چیزی که هست…

  3. عباس گفت:

    ما ملتی به شدت از خود راضی شده ایم . واژه گذشت را از فرهنگ دهخدا حذف کرده ایم و در هر کتابی هم که آن را ببینیم با غلط گیر ؛ غلط آن را می گیریم !

دیدگاه شما