جهان را از این دست بیش باد
این یادداشت را در ستون گاهکِ صفحهی آخر روزنامه شهروند از اینجا بخوانید.
یکی از دوستانم عکسی برایم فرستاده که در آن، کسی بالای درب پارکینگ خانهاش نوشته است: اگر ناچار به پارک ماشین در جلوی در هستید، شماره همراه خود را پشت شیشه بگذارید. از لحظهای که این عکس را دیدهام، مدام با خودم فکر میکنم چقدر ما نیازمند رفتارهایی از این دست هستیم و چقدر خوب است که هنوز کسانی در شهر و فضای خشونتزدهای که میزییم، پاکیزگی کلام و رفتار خود را از دست ندادهاند و در روابط خود با دیگران، اصل را بر مدارا گذاشتهاند. باز به این فکر میکنم که خودم در موقعیتهای اینچنینی که امکان استفاده از دو ادبیات متفاوت (نرم و خشن) را دارم، کدامیک را برمیگزینم. به گمانم بیشتر ما، ترجیح میدهیم از ابزارهای قهری مانند تهدید به پنچر کردن و امثال اینها استفاده کنیم و این رویکرد را موثرتر میدانیم.
عکس را گذشتهام گوشهی صفحهی نمایشگرم و هر از گاهی بالا میآورمش و نگاه میکنم. با خودم فکر میکنم این خانه کجاست؟ خانه دوست کجاست؟ میخواهم بروم خانهاش را پیدا کنم و ماشینم را جلوی در خانهاش پارک کنم و زیر شیشه هم برایش شمارهام را بگذارم. بعد وقتی پایین آمد و ماشینم را دید و خواست شمارهام را بگیرد، مانند برنامههای تلویزیونی جلو بروم و با او دست بدهم و بهش بگویم: تبریک میگویم. شما برندهی مسابقهی ما و همهی مسابقهها هستید. شما توانستید در جامعهای که همه منتظر ایستادهاند تا به کمترین بهانهای پاچهی هم را بگیرند و از کمترین فرصتی برای اعمال قدرت بر دور و بریهایشان استفاده کنند، همرنگ جماعت نشوید. شما توانستید فرقی با آن رانندهی تاکسی که در روز بارانی کرایهاش را دو برابر میکند، با آن کارمندی که بیدلیل کار ارباب رجوع را به فردا حواله میدهد، با آن استادی که نام خودش را به زور در مقاله دانشجویش میچپاند و با آن پزشکی که از بیمار مضطرش هزینهای بیش از هزینهی متعارف طلب میکند داشته باشید. شما برنده مسابقه شهروند خوب در شهری هستید که خیلی از خوبیها فراموش شده است.
برایش بگویم کافی است لحظهای، تنها لحظهای اتومبیلتان در خیابانی شلوغ خاموش یا خراب شود تا از هوار بوقهای اتومبیلهای پشتی متوجه شوید که آستانه تحمل این مردم تا چه اندازه پایین آمده است. کافی است در ادبیات و لحن پلیس راهنمایی و رانندگی که پشت خودرویش نشسته است و از بلندگو به رانندگان دیگر تشر میزند دقیق شویم تا ببینیم چطور ناخودآگاه زبان و بیانمان خشونت و قهر را برمیگزیند. از همه اینها مهمتر، کافی است گاهی در سکنات و ادبیات کودکان امروزمان باریک شویم تا به چشممان بیاید که چطور خشونت و رفتار خشونتزده را داریم سینه به سینه منتقل و مستقرش میکنیم.
اینها را که برایش گفتم، دوباره دستش را بفشارم و بهش بگویم که مهم نیست شورای شهر و شهرداری و باقی مراجع رسمی چه کسی را به عنوان شهروند نمونه انتخاب میکنند. برای من، شما شهروند نمونه هستید. بله، همین شما. حالا هم لطفا اجازه دهید ماشینم را از جلوی درب خانهتان بردارم.
سلام
خیلی دوستانه و خودمانی نوشته اید. برای دوستانم هم خواندم و نمی دانم چرا همگی کلی خندیدیم.
دست شما درد نکند.
موفق باشید
سلام
خیلی دوستانه و خودمانی نوشته اید. برای دوستانم هم خواندم و نمی دانم چرا همگی کلی خندیدیم .
دست شما درد نکنه
موفق باشید
ﺑﺴﻴﺎﺭﺑﺴﻴﺎﺭﺯﻳﺒﺎ ﻭﺻﺮﻳﺢ,ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻣﻤﻨﻮﻥ اﻗﺎﻱ ﺩﻛﺘﺮ…
ﺧﺸﻮﻧﺖ اﻳﻦ ﻣﻌﻆﻞ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺩﺭﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﮔﺮﻳﺒﺎﻥ ﮔﻴﺮﻣﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﻭﻣﻦ ﻓﻜﺮﻣﻴﻜﻨﻢ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ ﻣﺴﺮﻱ ﻣﻴﺒﺎﺷﺪ ﭼﺮاﻛﻪ ﺩﺭﻣﺘﺮﻭ,ﺩﺭﺗﺎﻛﺴﻲ, ﺩﺭ ﺻﻒ, ﺩﺭﻣﺤﻞ ﻛﺎﺭ, ﺣﺘﻲ ﺩﺭﻣﻜﺎﻧﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﺮاﻱ ﺗﻔﺮﻳﺢ ﺭﻓﺘﻪ اﻳﻢ,ﺩﺭ ﻭﺭﺯﺵ. ﻭﻫﻤﻪ ﻭﻫﻤﻪ ﺳﺮاﻳﺖ ﺩاﺭﺩ.
ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﻛﻼﻡ ﻭﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺷﻤﺎﭘﺎﻛﻴﺰﮔﻲ ﻛﻼﻡ ﻳﻚ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺭاﻫﻢ ﻣﻦ ﺷﺎﻫﺪ ﺑﻮﺩﻡ ﻛﻪ ﺩﺭﺟﻠﻮﻱ ﺩﺭﺏ ﻣﻨﺰﻟﺶ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻋﻨﻮاﻥ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ:
اﺯﻳﻦ ﻛﻪ اﺷﻐﺎﻟﻬﺎﻳﺘﺎﻥ ﺭاﺟﻠﻮﻱ ﺩﺭﺏ ﻧﻤﻴﮕﺬاﺭﻳﺪ ﻣﺘﺸﻜﺮﻡ ﻭاﺯ اﻥ ﻟﻔﻆ ﺯﺷﺖ ﻭﺯﻧﻨﺪﻩ ﺗﻜﺮاﺭﻱ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ ﻛﻪ ﻣﻴﮕﻔﺘﻨﺪ ﻟﻌﻨﺖ ﺑﺮﭘﺪﺭﻭﻣﺎﺩﺭ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺩﺭاﻳﻦ ﻣﻜﺎﻥ اﺷﻐﺎﻝ ﺑﺮﻳﺰﺩ ﺧﻮﺩﺩاﺭﻱ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ..
ﺑﻪ ﻧﻆﺮﻡ ﺑﺮاﻱ ﻓﺮﻫﻨﻚ ﺳﺎﺯﻱ ﻛﻼﻡ ﻧﺮﻡ ﻣﻴﺒﺎﻳﺴﺖ اﺯ ﺳﻂﺢ ﺷﻬﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ اﺯ اﻣﻮﺯﺵ ﻏﻴﺮﻣﺴﺘﻘﻴﻢ, ﻣﺜﻼ ﻫﻤﻴﻦ ﺷﻬﺮﺩاﺭﻱ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻗﺪﻳﻤﻬﺎ ﺧﺎﻃﺮﺗﺎﻥ ﻫﺴﺖ اﮔﺮﻓﻀﺎﻳﻲ اﺯ ﺯﻣﻴﻦ ﺭا ﺣﻔﺎﺭﻱ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ ﻭاﻳﺠﺎﺩ ﻣﺰاﺣﻤﺖ, ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻟﮕﻴﺮ ﺑﻮﺩﻳﻢ, اﻻﻥ ﺗﻘﺮﻳﺒﺎ ﺩﻭﺳﺎﻟﻲ اﺳﺖ ﺑﺎ ﻧﺼﺐ ﻳﻚ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﻧﻮﻳﺴﻲ ﺳﺎﺩﻩ ﻭﻛﻢ ﻫﺰﻳﻨﻪ ﻭﻳﻚ ﺑﻨﺮ ﻛﻮﭼﻚ اﻋﻼﻡ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ اﺯ ﻣﺰاﺣﻤﺖ ﭘﻴﺶ اﻣﺪﻩ ﺑﺮاﻱ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪاﻥ ﻋﺰﻳﺰ ﻋﺬﺭﺧﻮاﻫﻲ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻭﻫﻤﻴﻦ ﺟﻤﻠﻪحس اﺭاﻣﺶ ﺑﻪ ﻋﺎﺑﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﺮﺩ ﻭﺑﻪ ﻣﺮﻭﺭ اﭘﻲ ﺩﻣﻲ ﺷﺪ اﻳﻦ اﻣﺮﺑﺮاﻱ ﻫﺮﺷﻬﺮﻭﻧﺪﻱ ﻛﻪ ﻗﺼﺪ ﻧﻮﺳﺎﺯﻱ ﺧﺎﻧﻪ اﺵ ﺭا ﺩاﺷﺖ ﺗﺎ ﺩﺭﺟﻠﻮﻱ ﺩﺭﺏ ﻣﺮاﺗﺐ ﻋﺬﺭﺧﻮاﻫﻲ ﻭاﻳﺠﺎﺩ ﻣﺰاﺣﻤﺘﺶ ﺭا اﺯﻫﻤﺴﺎﻳﻜﺎﻧﺶ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻭاﻧﻬﺎﺭاﺑﻪ ﺻﺒﺮ ﻫﺪاﻳﺖ ﻛﻨﺪ.
ﺑﻪ اﻣﻴﺪ ﺭﻭﺯﻱ ﻛﻪ ﺑﻘﻮﻝ ﺩﻛﺘﺮ ﻋﺰﻳﺰ ﻫﻤﮕﻲ ﭘﺎﻛﻴﺰﮔﻲ ﻛﻼﻡ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ.