این ظالمبلاها
آقای مصطفی ملکیان، در یکی از صحبتهایش، آنجا که عواطف و احساسات انسانی را دستهبندی میکند، میگوید گاهی ممکن است که دو احساس متفاوت در خصوص موضوع واحدی با هم ترکیب شود و احساس جدید و مرکبی را خلق کند. مثلا ممکن است شرایطی پیش بیاید که شما نسبت به یک موضوع یا شخص معین، در عین حال که احساس رنجش دارید، عصبانی و خشمگین هم باشید. در چنین شرایطی گفته میشود که شما نسبت به آن شخص یا موضوع دچار خشمارنج شدهاید که ترکیبی از دو عاطفه متفاوت انسانی است.
بلافاصله بعد از شنیدن این سخن آقای ملکیان، یاد شعری از استاد حسن شماعیزاده افتادم، آنجا که میفرماید:
ای ظالمبلا، نظری به ما کن / لبهات شیرینه اسممو صدا کن
و دیدیم سالها پیش از این که آقای ملکیان، به چنین تفکیک و نظریهای دست یابد، استاد شماعیزاده با بلاغت و دقت حیرتانگیزی به همین کشف نایل شده و از ترکیب دو صفت ظالم و بلا –و متعاقبا خلق صفت مرکب ظالمبلا- عمق احساس خود را نسبت لعبتی که در نظر استاد هم ظالم بوده و هم بلا بیان داشته است.
به نظرم در خصوص قدرت روانشناسی و تسلط کلامی استاد شماعیزاده واقعا کملطفی و کمتوجهی شده است که بنده به سهم خود و از همین تریبون نسبت به ایشان ادای دین میکنم و ضمنا قسمتی از فایل صوتی مورد نظر را برای حظ بیشتر خوانندگان به اشتراک میگذارم. خواهشمندم در هنگام قرائت و شنیدار شعر، به عمق احساس استاد خطاب به ظالمبلا، آنجا که میگوید دیگه دست خودم نیست، توجه ویژهای مبذول گردد.
ضمنا فایل تصویری این اجرای بینظیر را نیز میتوانید از اینجا ملاحظه فرمایید که در این خصوص خواهشمندم از پشت موی بلند نوازنده تنبک نیز غفلت نشود که بیتوجهی به آن موجب خسران دنیا و آخرت است.
به احساس عشق و نفرت و خشم و محبت و لذت و ذلت چی میگن؟!
فکر نکنم استاد شماعی زاده برای وصفش بتونه کاری انجام بده!روانشناس بهتر سراغ ندارید؟!
استاد که مرکز مشاوره باز نکردن اینجا ؛)))
عالی عالی. خیلی خوب بود. :))
🙂
انسان مجموعه ای از همین تناقض هاست دیگر. خیلی هم شیرین و دلنشین است. بنده هم از مریدان استاد اعظم هستم. حسن دقت و گزینش شما هم بسی نمکین بود.
تجمیع احساسات متناقض که نه ولی متفاوت نسبت به یه نفر در آدم برخواسته از توقعات ماست،دقت بفرمایید استاد توقع دارند لعبت مورد نظر پا بده به قول بعضیها وقتی پا نمیدهد بیچاره میشود ظالم و یزید زمانه…ااین من عاشق چه نقشه ها در سرم بود و با تو چه سینماها که نرفتم وچه پف فیل بازیها نکردیم،چه دخالتها که در حریم شخصیت نکردم من،چه بریزو بپاشها که نشد تو این مثلا عشق ما،وای ولنتاین رو بگو…در خانه رویایی خیالام چه لذایذی با تو بلا داشتم بماند…توی ظالم منو ترکوندی… ای ظالم بلا ،برصحت حرفم آنجا که میگه لبهات شیرینه سند چرا که ز کجا میدونه این نمیدانم؟ مخلص کلام اینکه انتظار ما از آدما در بذل احساس گاهی متفاوت از درون اونهاست ودرک این به بهبود روابط ما کمک میکنه.
مدتها بود نوشته های دلنشین ات را نخوانده بودم، نگاهت به مسائل اطرافت مثل همیشه بسیار ظریف و زیباست
هرکسی توی زندگی اش یکی از این ظالم بلاها داره….
گاهی اون ظالم بلا خنثی میشه براش… .
گاهی به کلی از زندگیش میره، اما چه بیچاره است آنی که ظالم بلایش نه برایش بماند و نه هرگز از دلش برود
زندگیش سراسر تیره میشود از خاطره آن ظالم بلا….