یکشنبه 13 اسفند 1391
به شیوهی کیان فتوحی
یعنی ما برویم بوق بزنیم. خودم را میگویم مثلا که وقتی یادداشت سه-چهار پاراگرافیام را برای روزنامهای، جریدهای، جایی میفرستم و –حالا به هر دلیلی- چاپ نمیشود، زمین و زمان را به هم میدوزم و چنان شاکی میشوم که انگار ارث پدرم را خوردهاند.
بعد کار دنیا اینطور میشود که آدم یکهو چشم باز کند و ببیند آن طرفتر، همین دور و بر، یک بابایی هم هست که نشسته و رمانی نوشته است با این حجم و کیفیت و آخرش هم هیچ. هیچ یعنی اینکه روزها و ماهها دنبال ناشر و مجوز و هزار کوفت و زهر مار دیگر دویده است و آخرش هم اجازه ندادند که منتشرش کند و او هم از اینجا مانده و از آنجا رانده، چارهای ندیده است جز اینکه نسخهی الکترونیکیاش را مفت و مجانی روی اینترنت بگذارد، بلکه دستکم کارش خوانده شود.
درد دارد آقا جان. شوخی نیست این ماجرا. رمان نوشتن شوخی نیست. افشردن جان است به معنای واقعی. بعد آدم بیاید ببیند ثمرهی کار، حتی اجازهی عرضه شدن را هم نیافته است. باید بماند گوشهی کتابخانهای جایی بیثمر، تا کی تقی به توقی بخورد و چه میدانم مثلا دولتی عوض شود که فضا را بازتر کند و نویسنده فلکزده بتواند دوباره دنبال مجوزش برود و بدود، به امیدی که شاید نتیجه بگیرد. (البته اگر تا آن زمان موضوع کتاب بیات نشده و هنوز خواننده داشته باشد.) راه دیگری هم دارد البته. اینکه قید زحمتهایی را که کشیده و پولی را که میتوانسته از انتشارش به دست بیاورد، بزند و بگذاردش در اینترنتی جایی در دسترس من و شما، به امید این که دستکم اینهمه زحمتی که برایش کشیده است، چهار نفر ببینند و بخوانندش. بعد من میگویم درد دارد شما بگویید نه. اینجوری قرار است ادبیات مملکت جان بگیرد و پا بگیرد و اینجوری قرار است نویسندههای جوان جای دولتآبادی و احمد محمود و اینها را پر کنند. با این حمایتهای بیشائبه از نویسندگان نوپا، ارواح عمهشان.
من رمان را خواندم و خوب ارزیابیاش میکنم. خوب یعنی اینکه شاهکار نیست، عالی هم نیست. اما قلم رام و نثر روان و پاکیزهای دارد و داستان و سیر رواییش آنقدر جذاب است که یک نفس دنبال خود میکشاندتان. بعضی شخصیتها خیلی خوب پرورانده شدهاند و این را هم بگویم که خداوکیلی چیز آنچنانیای نداشته است که مجوزش ندادند. شما هم بخوانیدش. این کمترین کاریست که ازمان برمیآید. ضمن اینکه به فرمودهی مفت باشد و کوفت باشد، نباید چنین موقعیت مفت و مجانیای را از دست داد. خاصه اینکه کوفت نیست و خیلی هم شیرین است و نوید تولد نویسندهای را میدهد که اگر بیش از این جان به لبش نکنند، چیزهای بهتری هم دارد که بنویسد برایمان.
پ.ن. کتاب را از اینجا بگیرید و بخوانید.
نظرات بازدید کنندگان
دیدگاه شما
من همین امروز خوندنشو شروع کردم و یه نفس تا ۱۵۰ صفحه جلو رفتم. خیلی جذابه.
واقعا درد دارد.
merc baraaye ettela resaani