جمعه 10 آذر 1391
قسمت ترسناک ماجرا
داستان از این قرار است که ساعت ۲۳:۳۰ نیمهشب، یارو (راننده) همراه با مادر سالمند و زن و دو دخترش در اتوبان زنجان-تهران مشغول رانندگی بود که به دلیل سرعت بالا و ناتوانیاش در کنترل اتومبیل با گاردریل اتوبان برخورد میکند و پس از دو پشتک کامل به صورت واژگون وسط اتوبان متوقف میشود. مادر سالمندش –که جلو نشسته بود و کمربند هم نداشت- بلافاصله فوت میکند و خود راننده نیز دچار ضربدیدگی نه چندان جدیای میشود, اما زن و دو دخترش که عقب نشسته بودند سالم میمانند. حدود سی ثانیه تا یک دقیقه پس از توقف اتومبیل و در حالی که خود راننده موفق شده بود از اتومبیل واژگون پیاده شود, خودروی پرایدی از راه میرسد و به دلیل نبود علایم هشدار دهنده یکهو با خودروی سمند مواجه میشود که به صورت اریب قسمتی از مسیر اتوبان را بسته بود. پراید تا حد امکان سرعت خود را کاهش میدهد, ولی موفق به توقف کامل نمیشود و در نهایت –به گفتهی کارشناس راهنمایی رانندگی- با سرعتی حدود ۳۰ کیلوتر بر ساعت به منتهیالبه سمت راننده خودروی سمند برخورد میکند و در نتیجه تکان مختصری به خودروی سمند میدهد و تغییری هم در زاویهی توقف سمند باژگونه ایجاد میکند. مجروحان به بیمارستان, متوفی به بهشت فاطمیه و خودروها هم به پارکینگ منتقل شدند.
اینها نتایج تحقیقات مقدماتیای بود که همان شب از راننده و سرنشینان دو خودرو حاصل و در گزارش پلیس هم منعکس شد. فردای حادثه اما رانندهی سمند و همسر و دختر بزرگترشان در تحقیقات تکمیلی اظهار داشتند که پشتک زدن ماشین پس از برخورد با خودروی پراید اتفاق افتاد و اساسا علت اصلی این چپ کردن خودرو –و در نتیجه فوت مادربزرگ خانواده- همین برخورد بوده است. همسر راننده گفت:
“با دو دختر و شوهر و مادر شوهر خود در ماشین بودیم. پس از برخورد با گاردریل و حرکت به سمت راست, ناگهان خودروی پراید با سرعت از سمت راست به ماشین ما برخورد کرد که باعث پشتک زدن ماشین و فوت مادر شوهرم شد.“
خود راننده گفت:
“وقتی ماشین به گاردریل برخورد کرد, فرمان را به سمت راست کشیدم که در کنار اتوبان پارک کنم که ناگهان اتومبیل پراید از سمت راست به خودروی من برخورد کرد و کنترل ماشین را از دستم خارج کرد. ماشین چپ کرد و مادرم که سمت راست من نشسته بود درجا تمام کرد. از رانندهی پراید شکایت دارم.“
دختر ۱۳ سالهی آنها نیز مشابه همین مفهوم را با زبان خود تکرار کرد.
این ادعاها البته به سرعت در دادسرا با گزارش پلیس راهنمایی رانندگی و توضیحات اولیهی خود این افراد و شواهد موجود در پرونده و ادعاهای رانندهی پراید در تناقض قرار گرفت و رد شد. دادگاه نیز در رای خود رانندهی پراید را از اتهام قتل غیرعمد مبرا دانست و تنها وی را محکوم به جبران بخشی از خسارت اتومبیل سمند کرد.
پرونده را که میخواندم, با خودم فکر کردم چقدر هر کدام از ما ظرفیت و توانایی این را داریم که تبدیل به آدمهای بیشرف و بدی شویم که برای به دست آوردن چیزی –که البته هم میدانیم حقمان نیست- آدم یا آدمهای دیگری را گرفتار کنیم و به دردسر بیندازیم. حالا در این پرونده خوشبحتانه همه چیز مشخص بود و از رانندهی پراید رفع اتهام شد. اما به این فکر کنیم که چند نفر از اعضای یک خانواده به سادگی و آنهم در شرایطی که مثلا مادر بزرگ خانواده هم فوت شده است و لابد درگیر کفن و دفنش هستند, یکباره نشستهاند و تبانی کردهاند که حرفهای نمیدانم دیشبشان را پس بگیرند و تقصیر را بر گردن کس دیگری بیندازند که شاید بتوانند مسوولیت را از سر خودشان باز کنند و دیهای چیزی از آن بدبخت بگیرند. یک نفر آدم حسابی هم که عقلش برسد, دور و برشان نبود که بگوید نیازی به این کارها نیست و در هر حال بیمه دیه مرحوم را به آنها میپردازد.
دختربچهی نوجوانشان را هم انداختند جلو و لابد تمرینش دادند که عین حرفهای آنها را قرقره کند. که آخرش چه بشود؟ که آن رانندهی پرایدی فلکزدهی بخت برگشته را –که لابد خودش هزار و یک مشکل و گرفتاری لاعلاج دارد- بیندازند زندان و زندگی و زن و بچهاش را به هم بریزند, بلکه دوزار از تهش به جیب آنها بماسد. این تبانی، با همهی احمقانه بودنش، از آن رو که ظرفیت هر یک از ما را برای بد شدن و گرفتار کردن نابهحق همنوعانمان به تصویر میکشد، –به نظرم- از خود آن تصادف هولناکتر است.
دادسرا و دادگاه البته ادعای اینها را رد کرد. اما واقعیت این است که بعضی چیزها عمق کثافت و بد بودنش هیچ زمان آنطور که باید رو نمیشود یا جزایی نمیبیند. این هم یکی از آنهاست.
نظرات بازدید کنندگان
دیدگاه شما
اویس نمی دونم حکایتهای کتابهای فارسی دوران مدرسه یادت هست یا نه.
اما واقعیت اینه که اغلب ما به زنجیر نیازی نداریم، به دنبال شیطان دوان دوان می رویم و تا آبی پیدا می کنیم، مشخص میشه چه شناگر ماهری هستیم
کاش راستی پیشه کنیم
از این خود های پنهان آدمها میترسم 😐
قسمت ترسناک تر ماجرا اینه که در مقامی بالاتر باشی و امکانات بیشتری برای گرفتارکردن مردم داشته باشی و بخواهی دستاوردهای چربتری هم داشته باشی و پناه بر خدا از چنین شرایطی! فردی که ظرفیت و پارسایی لازم و نداره موقع تصادف اینطوری تیغ میزنه، وقتی پشت میزنشین بشه و مسئولیتی داشته باشه یک طور دیگه.
این مشکل فرهنگی عمیقیه که در ایران متاسفانه باهاش دست و پنچه نرم می کنیم.
به نظرم نامردی خودمون رو گردن شیطان انداختن کار عبثی است، خیلی وقته که دیگه شیطان هم مونده توی کف کار ما آدما
متاسفم ولی آدم های پست فطرت بالقوه دور و برمون خیلی زیادن! یک علتش هم اینه که مردم خیلی وقت ها پشتوانۀ قانونی نداشتن و نتونستن حقشونو بگیرن اینه که عادت کردن با روش های هموون پست فطرتانه حق های ضایع شدۀ قبلیشونو هم به زور از حلق هر کسی که ممکنه یه چیزی ازش بهشون برسه، بکشن بیرون!
اخلاقیات مرده علتش هم همین چیزهاست!
یه کتابی هست به نام بیشعوری که البته اجازه انتشار توی ایران پیدا نکرد ولی نسخه پی دی اف اونو میتونید از اینترنت دانلود کنید (مترجمش خودش توی نت گذاشته) نویسنده اون کتاب اینگون رفتارها را مرضی بنام بیشعوری توصیف کرده که افراد به اون مبتلا هستند و می بایست تحت درمان قرار بگیرند؛ با خواندن کتاب متوجه شدم که در خوشبینانه ترین حالت ۸۰ درصد مردم ایران به این مرض مبتلا هستند؛ خواندن کتاب را به همه توصیه می کنم
این قضیه که بخاطر چندین ملیون پول هست که خب مبلغ قابل توجهی هم حساب میشه.. خیلی ها برای چن ده هزار تومن خیلی کارهای ترسناک تر از این هم میتونن انجام بدن.. همونطور که شنیدیم و میدونیم…. چقدر ترسناکه این نیمه ی تاریک ما آدم ها….