این کفار خارجی – ۴
در خبرها خواندم بیش از ۱۶۰ تن از سالمندان ژاپنی داوطلب تشکیل یک سپاه برای انجام عملیات خطرناک بستن نیروگاه هستهای فوکوشیما شدهاند. قضیه از این قرار است که میزان بالای پرتوهای رادیواکتیو در محیط نیروگاه حضور نیروهای انسانی را دشوار و پیشرفت کار را با مشکل مواجه کرده است و حالا مهندسان و متخصصان سالخوردهی ژاپنی پا پیش گذاشتهاند که به جای جوانترها به میدان بروند. سازماندهی این گروه را یک مهندس ۷۲ سالهی بازنشسته بر عهده گرفته است و در این باره میگوید:
این پیشنهاد یک ماموریت انتحاری نیست؛ بلکه دلیل آن این است که این گروه از سالمندان، نسبت به جوانانی که اکنون در نیروگاه کار میکنند، از تاثیر درازمدت پرتوهای رادیو اکتیو مدت زمان کمتری رنج خواهند برد.
همین. حرف دیگری ندارم که به این خبر اضافه کنم. آنقدر خودش گویا و تاثیرگذار است که به هیچ توضیحی نیاز ندارد. پیش از این بارها دربارهی منش و رفتار مردم ژاپن در جریان فاجعهی فوکوشیما و روزهای پس از آن چیزهایی شنیده و خوانده بودیم. اینکه چگونه در بدترین و دهشتناکترین لحظهها هم ژاپنیها غرور و کرامت انسانی خود را نادیده نگرفتند و از اصول اخلاقی و اجتماعیای که برایشان تعریف شده بود٬ پا را فراتر نگذاشتند. سونامی فوکوشیما –که از آن به عنوان بزرگترین فاجعه پس از جنگ جهانی دوم یاد میشود- و مشکلات فراوان پس از آن٬ ژاپن و مردمش را به دلهدزدی و هرجومرجی نکشاند که در بسیاری کشورهای دیگر و از جمله ایران خودمان در روزهای خوش و عادیش هم فراوان به چشم میخورد.
حالا دو ماه و نیم پس از فاجعهی فوکوشیما٬ ژاپن باز هم چیزهای جدیدی را برای شگفتزده کردن مردم جهان رو میکند. ژاپنیهای سالمندی که خود داوطلب شدهاند تا به جای جوانترها در معرض پرتوهای رادیواکتیو قرار بگیرند و نیروگاه را تعطیل کنند. چه روحی در اینها دمیده شده است که تا این اندازه مسؤولیتپذیر هستند و خود را برای کشورشان و نسلهای آینده به خطر میاندازند؟
شاید خندهدار باشد؛ ولی من از سالها پیش این بیت از صائب در یادم مانده است که:
آدمی پیر چو شد حرص جوان میگردد / خواب در وقت سحرگاه گران میگردد
کنایه از این که هر چه سن آدمی بالاتر برود٬ وابستگی و دلبستگیش به دنیا فزونی میگیرد و همیشه هم در نظرم مثال درستی میآمد. دور و برم کسانی را میدیدم که یکپایشان لب گور است و دودستی دنیا را چسبیدهاند که مبادا چیزی ازشان به این آن به بماسد. حالا به گمانم صائب هم اگر دوباره زنده شود٬ به شگفت میآید از دیدار مردم کشوری که در ایام سالخوردگی و در وقت نیاز٬ به نفع جوانترها و آیندهی کشورشان کنار میروند. نه از پست و مقام و موقعیت٬ که از زندگی کنار میروند. نقطهی مقابل آنچه در کشور ما میگذرد: زندگی پیشکش؛ یکی باید اینها را که بوی حلوا میدهند٬ متقاعد کند از اینهمه مال و مقام و موقعیت به نفع جوانترها کناره بکشند.
آخرین نکته هم این که همزمان با اعلام آمادگی این گروه سالخورده برای انجام کارهای باقیمانده در نیروگاه فوکوشیما٬ مقام های دولتی ژاپن هم اعلام کردند تلاش میکنند روشهای رفع بحران را به نحوی تنظیم و اجرا کنند که نیازی به این سپاه انتحاری نباشد. مشخص است دیگر. اینکه گروهی داوطلب و پیشقراوول حل مشکل شدهاند٬ دولت را آسوده نکرده است که بنشیند گوشهای و بگوید لنگش کن. هر کس رسالتی دارد انگار و از آن مهمتر هیچ کس از رسالتی که دارد٬ شانه خالی نمیکند. جاخالی نمیدهد. زرنگبازی درنمیآورد. نمیگوید به فلانم که مردم کشورم نیاز به کمک دارند. نمیگوید من خودم را باید دریابم و کاری به کار بقیه ندارم. همانکه گفتم: هر کس رسالتی دارد که به وقتش درست انجامش میدهد.
چیزهایی که برای ما بیشتر به یک رویای دور میماند.
در ژاپن اخلاق و فضیلتهایی مثل ازخودگذشتگی در سطح گستردهتر اجتماعی وجود داره و این چیزیه که تمدّنها و اصلاحگرهای اجتماعی توی آرمانشهرشون میبینن. امّا اگه تعداد گلهای زیاد نشوندهندۀ اومدن بهار باشه، شاید بشه گفت که در آرمانشهر ژاپنی آخرای اسفندماهه و چیزی دیگه به بهار نمونده، امّا توی خیلی جاهای دیگه مثل ایران، گلی هم اگه باشه، باز باید گفت که «با یه گل بهار نمیشه!»
بشخصه معتقدم که مدیریت غلط منابع باعث فقر میشه، نه حتّی کمبود منبع. درست مثل منبعهای طبیعی، منبعهای انسانی کشورهایی مثل ایران هم هرگز کم و ناکارآمد نیستند. مدیریت نمیشن. از جمله ویژگیهای منبعهای انسانی کارآمد، حسّ مسؤولیت و شاید ازخودگذشتگی باشه. ما از این جور چیزا نه تنها کم نداریم، بلکه شاید بیش از حد هم داریم. آیا تعریفهای غلط و چیدمان سیاسی نهادههایی مثل اخلاق در منابع انسانی خاورمیانه نیست که آدمهای «مسؤولیتپذیری» رو متقاعد میکنه که در راستای حفظ منافع امّت (در این دنیا و اون دنیا) از خودشون بگذرن و «حرکتهای انتحاری» بکنن! در جنگ ایران و عراق از این جور پایبندیهای هرزرفته کم ندیدیم.
ما مثل نفت و گاز فراوون، آدمهای گل هم کم نداریم. امّا باید بگم «با گلهای زیاد هم ممکنه بهار نیاد!» بهار جنسش از چیز دیگهس.
اویس جان ، ژاپنی ها کار بسیار زیبا و پر معنائی رو انجام دادند و نشون دادند که تو این دنیای سراسر مادی ، میشه از خصلتهای نابتری هم بهره جست و ارزشهای قشنگتری هم آفرید…ولی باور کن بسیار بسیار زیباتر از این لحظه های ماندگار ، چندین سال پیش توی کشور خودمون اتفاق افتاد و بخاطر جاه طلبی و دنیا پرستی عده ای که سر پرستی نظام رو بعهده داشتند و این بلائی رو که سر مردم آوردند…دیگه کسی رویش نشد که بگه مردم ما ، اون سالها چه کردند و اون قصه های زیبا تحت الشعاع این بی لیاقتی ، محو شد … فرهنگ جماعت مدعی جوری عوض شد که هیچکس از بازماندگان حرفی از اون دوران نخواهد زد تا مورد استحضاء قرار نگیرد…