سوال و جواب
خانمی در فیسبوک برایم درخواست دوستی فرستاده است. پیام کوتاهی هم همراه درخواستش داده است که:
“سلام. من از فالوئرهای گودر هستم. خوشحال میشم اکسپت کنید. روزتون به خیر.“
من هم برایش نوشتم:
“سلام. ممنون از لطفتان. ولی توجه به چند نکته بد نیست:
شما نام خودتان را کامل ننوشتهاید (نام و حرف اول نام خانوادگی). عکسی هم از خودتان رو نکردهاید و در پروفایلتان هم تصویر مجسمهای را گذاشتهاید در کنار دریا که من ارتباطش را با شما درنیافتهام. اطلاعات مربوط به خودتان را هم بستهاید و لذا آدم نمیداند در کدام دانشگاه درس خواندهاید یا ساکن کدام شهر هستید یا کجا کار میکنید که بتواند مشترکاتی در این میان بیابد. دوستان مشترکمان هم دو نفر هستند: سید حسن خمینی و محمدعلی ابطحی که خوب میدانید اشتراکمان در دوستی با این دو شخصیت هیچ اطلاعات معناداری را به دست نمیدهد. حتی نام پروفایل گودرتان را هم در پیامتان نیاوردهاید که من بتوانم از آنجا شناساییتان کنم و کمترین آشنایی و اعتمادی حاصل کنم.
البته خوشبختانه در پروفایلتان٬ قسمت سوالهایی را که تا کنون به آنها پاسخ دادهاید نبستهاید و از آنجا توانستم این مهم را دریابم که زمستان فصل مورد علاقهتان است و نیز اینکه در بچگی دوست داشتید غواص شوید و بعدها تصمیمتان را به فسیلشناسی تغییر دادید. همچنین این را فهمیدم که از نظر شما بهترین کشور در منطقهی خاورمیانه ایران است.
گمان نمیکنید کسی که تمایل به یافتن دوستان جدید و آشنایی نادیده با دیگران دارد٬ باید دستکم اطلاعات اولیهی محدودی را از خودش در دسترس بگذارد و به جای بستن همه چیز و مخفی کردن حتی نام و عکس خودش٬ کمی گشادهدستتر باشد؟ من مشکلی با این بستن همهچیز و محافظهکاریهایی از این دست ندارم و تا حدودی علت آن را هم میتوانم دریابم. ضمن این که هرکسی اختیاردار کار خودش و اطلاعاتی است که در اختیار دیگران میگذارد. شما همه چیز را بستهاید٬ من هم بعضی چیزها را بسته و بعضی را باز گذاشتهام. اینها اختیار ماست و هر کدام هر جور بخواهیم رفتار میکنیم و تا اینجای کار هیچ مشکلی وجود ندارد. مشکل زمانی است که آن آدمِ همهچیزبسته از آن یکی آدم دیگر که بعضی چیزها را بسته و بعضی را باز گذاشته است٬ درخواست میکند چیزهای بیشتری را باز کند تا او بتواند بیشتر سرک بکشد؛ بیآنکه خودش همان گام اول را برداشته و حتی هویت درست و حسابیای از خودش رو کرده باشد.
این حرفها زیادی است. قاعدهی بازی این است که شما حق داشتید و دارید به هر کسی درخواست دوستی بدهید٬ من هم حق داشتم و دارم به این یا هر درخواست دیگری نه بگویم. فقط فکر کردم شاید بد نباشد دلیل این نه گفتن را بدانید.”
کار بسیار نکویی کردی. حقش همین بود.
ب.ک.م؟
توی متنهای قدیمی این خاک در کنار «ضعیفه» و «آستانه» و «مادر بچهها» و … به دخترها و زنها «پردگی» هم میگفتند. در تاریخ ما، بهویژه در شهرها، دختر و زن در اساس از شخصیتهای پشت پرده (البته در معنای منفعل واژه) هستند. یادمه دخترهایی که چت میکردند، چت رو فقط دریچهای جدید برای وراجی میدونستند و تا یه قرار واقعی میخواستی باهاشون بذاری هفت خوان رو باید پشت سر میذاشتی. عکس و اینها هم که هرگز از خودشون نشون نمیدادن. فکر کنم خودشون هم باورشون شده بود که خیلی قیمتی هستند و برای نگهداریشون پاش میافتاد توی گاوصندوق هم بدشون نمیاومد برن! من مخالف این هستم که مردا سببساز همۀ این پردهنشینیها هستند. به نظر من دخترهای ایرانی بهشدّت ذهنیت دیگرتجاوزگرانگاری، و در موردهای حاد، توهّم همهتجاوزگرانگاری دارن!
خدا نگهداره و زیاد کنه چشموهمچشمیهای زنانه رو که هنوز چشمۀ اون در زنان بلاد فارس نخشکیده! توی فیسبوک عکسنذاشتن بیکلاسیه، اما رسم بسیار شایع اینه که دخترها، جز عکس پروفایلشون، همۀ اطّلاعات دیگهشون رو پنهان میکنن. البته هنوز هستند دخترهایی که هیچ عکسی از خودشون نذاشتن.
به قول یکی از دوستان، باید بشینیم تا مگر فارسیوان خودش قبح رابطه رو در ایران و افغانستان ریشهکن کنه!
من اگر بودم اول بابت آب گرفتن به ریخت و هیکل زبان فارسی یک چیزی به ایشون می گفتم، بعد ادامه می دادم.
سلام جناب رضوانیان
یک سوال ، شما ورودی چه سال و چه رشته ای در علم و صنعت بودید؟
پرسیدم چون من هم دانشجوی ۷۵ بودم همون جا و به نظرم آشنا اومدید .
من ورودی ۷۸ کارشناسی و ۸۳ ارشد علم و صنعت هستم.
خب ورودی مون که خیلی فاصله داره ، اگر موادی بوده باشید البته باز هم ممکنه دیده باشم شما رو . من البته ۸۰ از دانشگاه بیرون رفتم و خوشبختانه جز برای گرفتن مدرکم دیگه نرفتم ! :))