جدایی حمید از مرجان
شما و سپیده ۴-۵ سالی میشود با هم ازدواج کردهاید. پیش از ازدواج٬ دوست صمیمیای به نام حمید داشتید که اگرچه در ابتدا فقط دوست شما بود٬ اما از آنجایی که این دوستی پس از ازدواج شما نیز ادامهدار شد و حمید زیاد به خانهتان میآمد٬ الان دیگر دوست صمیمی همسرتان نیز شده است و در واقع دوست مشترک شما و سپیده به حساب میآید.
حمید دو سال پیش با مرجان ازدواج کرد و از آن به بعد رابطهی خانوادگی شما زیادتر شد و دوستی مشترکی میان شما ۴ نفر (شما٬ حمید٬ سپیده و مرجان) شکل گرفت که البته در همین رابطهی ۴ نفره نیز شدت و ضعفهایی به چشم میخورد. شاید بتوان شدت دوستیها را به ترتیب زیر تعریف کرد:
اول٬ دوستی شما با حمید؛
دوم٬ دوستی سپیده (همسرتان) با حمید؛
سوم٬ دوستی سپیده (همسرتان) با مرجان؛
چهارم٬ دوستی شما با مرجان.
حمید و مرجان همیشه بر سر مسایلی با هم اختلاف عقیده داشتند که اگرچه در ابتدا چندان مهم به نظر نمیآمد٬ اما کمکمک تبدیل به مشکل و دعوای جدیای شد. الان چند ماهی است که اختلافهایشان بالا گرفته و تمام تلاشهای شما و سپیده و باقی دوستان برای حل مشکل بینتیجه مانده است. مرجان ماه گذشته به خانهی پدرش رفت و مهریهی خود را به اجرا گذاشت و از سوی دیگر حمید هم دادخواست عدم تمکین مرجان و منع اشتغال او را به دادگاه داد. به نظر میآید هر دو طرف بر سر لج افتاده و در مسیری پیش میروند که پایانی جز طلاق در انتظارشان نیست.
دیشب حمید با وضعیت روحی آشفتهای به خانهتان آمد و ضمن شرح ماوقع٬ از شما و سپیده خواهش کرد روز رسیدگی در دادگاه حاضر شده و به نفع او شهادت بدهید. از سوی دیگر مرجان هم امروز صبح از محل کارش با سپیده تماس گرفت و خواهش مشابهی را مطرح کرد.
شما ماندهاید این وسط که چه کار کنید. حمید میگوید دوستی شما و او قدیمیتر از هر دوستی دیگری است و شما حق ندارید به نفع مرجان حرفی بزنید. میگوید حتی اگر خودتان را از بازی کنار بکشید و به نفع هیچکس شهادت ندهید٬ باز هم در حق دوستی چندین و چند سالهتان خیانت کردهاید. او دوستی دوران مجردی خود را با شما و سپیده به یاد هر دوتان میآورد و چنین به نظر میرسد که مشابه همین انتظار را از همسرتان هم دارد. از آن طرف همسرتان معتقد است اینها پسفردا دوباره آشتی میکنند و برمیگردند سر خانه و زندگیشان و اگر امروز به نفع هر کدام به دادگاه بروید٬ دیگر رویتان نمیشود به دیگری نگاه کنید. وانگهی همسرتان رگ زنانهش گل کرده است و میگوید در جامعهای که همهی قوانین به نفع مردها است٬ همین نیمچه حمایتی را هم که زنها میتوانند از هم داشته باشند٬ نباید کنار بگذارند. منظورش این است که اگر هم بخواهد در دادگاه حاضر شود٬ به نفع سپیده حرف خواهد زذ. شما میدانید تنها در صورتی دوستیتان را با حمید حفظ خواهید کرد که هم خودتان و هم همسرتان به نفع او در دادگاه حاضر شوید. از سوی دیگر٬ شبهایی را که مهمان خانهی حمید بودید و مرجان با روی گشاده ازتان پذیرایی میکرد و سفرهایی را که با هم رفتید به یاد میآورید و شهادت علیه مرجان را دور از انصاف میدانید.
یککلام٬ ختم کلام؛ چه کار میکنید؟
پ.ن.۱. من صورت مساله را با فرض اینکه شما آقا هستید نوشتهام. کافیست اسامی را عوض کنید تا سوال برای خانمها شود. فرقی در مشکل پیشآمده ندارد.
پ.ن.۲. سوال بعد از دیدن “جدایی نادر از سیمین” به ذهنم رسید؛ اگرچه اصلن ربطی به خود فیلم ندارد. همینجا بگویم: فیلم را ببینید تا از کفتان نرفته است.
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
به دلیل اینکه دوست صمیمیام از من تقاضا کرده که در دادگاه حاضر شوم علیرغم میل باطنیام میروم ولی به یقین نه با نیت حمایت از یکی و خوش آمد او بلکه بدون دخالت دادن سابقه دوستی خودم با هر یک از دو نفر سعی میکنم همه آنچه را که حقیقت داشته بگویم. حالا ممکنه حقیقت به نفع دوست چندین و چند سالهام باشد یا به ضرر او.
به عنوان فردی که تقریبن در چنین موقعیتیه میگم: اگه جز اقوام نزدیک نباشی بهترین حالت اینه که دو نفری که کارشون به دادگاه کشیده رو رها کنی به حال خودشون.
در واقع در بهترین حالت حتی اگه جز اقوام نزدیکم باشی باید کاری به کارشون نداشته باشی. پدر و مادر و خواهر و برادر اینا خواه ناخواه درگیر هستن. ولی درگیر شدن افراد دیگه اشتباه محضه.
نفرتی که بین این دو نفر شکل گرفته یه روز در گذر زمان کمرنگ میشه اما این که فلانی چرا اونجوری رفتار کرد من که بهش بدی نکره بودم چرا به خاطر یکی دیگه (به حق یا ناحق) بهم بدی کرد هرگز فراموش نخواهد شد.
به حمید می گفتم که من همه دوران خوشی که با او همسرش داشته ایم را به یاد دارم. حتی با وجود همه اتفاقات بد و نمی توانم حرفی بزنم یا نظری داشته باشم. دوستشان دارم چون با هم خوب بوده ایم حتی اگر با هم دشمن باشند.