سه شنبه 14 دی 1389


چه می‌شود کرد. این است دیگر. صد بار می‌شود, یک بار هم ممکن است نشود. خوب نیست آدم همان یک بار را پیراهن عثمان کند و همه‌ی آن نمک‌ها که چشیده است و همه‌ی آن محبت‌ها که دیده است نادیده بگیرد و لب به شکوه و شکایت باز کند.

مانند ایاز -غلام سلطان محمود غزنوی- که وقتی خربزه‌ی تلخی را از دست سلطان گرفت, خورد و تعریف بسیار کرد. سلطان که خربزه را به دهان خود برد و تلخی‌ش را دریافت, از او حال پرسید. گفت من همه عمر از دست تو شیرینی گرفتم. حال چگونه به یک تلخی همه را فراموش کنم و گلایه سر دهم؟

صد بار صدایش کردم و جوابم داد, حالا یک بار هم ممکن است حوصله‌اش نکشیده باشد جوابم را بدهد. شاید صلاحم ندید. شاید خواست سربه‌سرم بگذارد. شاید گفت خیلی پررو شده است, بگذار کمی رویش را کم کنم. چه می‌دانم.

به آن‌چه دادی, شکر. به آن‌چه ندادی هم شکر. به هر آن‌چه می‌خواهی بدهی یا نمی‌خواهی بدهی شکر. به همه چیزت شکر. همه‌ش شکر.


پ.ن. این غزل را از دیوان شمس با صدای سروش این‌جا بشنوید و لذت ببرید.

نظرات بازدید کنندگان

  1. M just M گفت:

    بخاطر همه ی چیزایی که ازم گرفت و جای خالیشون را تو زندگیم گذاشت شکر.
    غزلش واقعا عالی بود
    مرسی اویس جان

  2. Soso گفت:

    خیلی دوسش دارم…

  3. محمد الف گفت:

    گاهی پیش میاد اویس جان! برای هممون! صبور باش و درایتت رو بکار بگیر…

  4. Anonymous گفت:

    بخاطر همه آن محبتی که دیدم شکر

  5. مریم س گفت:

    خدایا حکمت گامهایی را که برایم برمیداری بر من اشکار کن تا درهایی را که به سویم می گشایی ندانسته نبندم و درهایی را که می بندی به اصرار نگشایم

دیدگاه شما