French kiss
این سایتهای دوستیابی را دیدهاید که وقتی در آنها عضو میشوید٬ گیر میدهند که همهی دوستان و تیره و تبار شما را هم به سایتشان دعوت کنند؟ شگردشان هم این است که یک جایی از شما اجازه میگیرند که وارد ایمیلتان شوند و دعوتنامهای را برای هر که آنجا یافت میشود بفرستند. این کارها را میکنند که مثلن تعداد اعضایشان را بالا ببرند. دعوتنامهشان هم جوری است که به خیال خودشان طرف را در رودربایستی قرار دهند تا دعوت را قبول کند. مثلن ایمیل میزنند که: “Is Reza your friend? If yes, click here!” و یا “Do you want to make Sara happy?” و از این سیاق چیزها. حالا انگار نمیشود که من با رضا دوست باشم و آنجا را کلیک نکنم یا اینکه باید حتمن سارا را همینطوری که اینها میگویند خوشحال کنم.
اینها که گفتم زایدات است و چندان مهم نیست. میخواستم این را بگویم که دیشب٬ آخر شب کریسدیبرگ گذاشته بودم و نشسته بودم به کارهای خودم که ایمیلی برایم آمد با این عنوان که:
Othman Abdolazim sent you a French kiss.
عثمان عبدالعظیم پسر سوریای است که در سوئد مدت کوتاهی با هم همسایه بودیم٬ با ۲ متر قد و نیم من ریش و پشم و باقی واضحات. شنیدهاید که میگویند بهشت و دوزخ در همین دنیاست؟ شما را نمیدانم٬ ولی برای من یکی که صحت این گفته مسجل شد. این ایمیل البته از طرف یکی از همین سایتهای دوستیابی بوده است و لابد کاربریاش هم قرار بوده این باشد که مثلن از طرف فلان دختر به دست من برسد و من هم به هوای Frnech kiss گرفتار این سایت شوم و یا برعکس٬ تصویر فلان پسر رشید و رعنا را برای بهمان دختر بفرستند که بیا عضو شو که یارو میخواهد تو را ببوسد. اما برای من که چنین خیری نداشت و تنها نتیجهاش همان باور به بهشت و دوزخ در این دنیا بود.
یعنی به نظر شما جهنمی بدتر از این وجود دارد که شبی٬ نصفه شبی در سوئیت فسقلی خود در ژنو نشسته باشید سر کار و بارتان٬ باران نرمنرمی بیرون ببارد و موسیقی ملایمی هم پس زمینهی این لحظات باشد و به ناگاه در خانه باز شود و عثمان عبدالعظیم با همان قد دو متری و ریش و پشم و متعلقاتش پا به خانه بگذارد و بیاید جلو و بی سلام و علیکی شما را فرانسوی ببوسد؟
اگر بهشت و دوزخ در همین دنیا نیست٬ پس کجاست؟
آقا ما که بهشتی ندیدیم! هرچه بود دوزخ بود!
اونوقت که به امید های واهی تو این سایت دوست یابی عضو شده بودی باید فکر ایجاش رو هم می کردی اویس جون.
لطفن نگو عضو نشده بودم و همینطوری برام اومد که اصلن باورم نمیشه…
حالا امتحان میگردی شاید هم خوشت میومد اویس جان… شاید هم بهشت بود نه دوزخ!!! لووووول
حامد ج
میگم راستشو بگو چند بار تو استکهلم با این عثمان جون فرنچ کیس داشتی؟ 😉
سوال فلسفی: چرا عثمان اویس را می بوسد؟
ارسطو: طبیعت عثمان اینست که اویس را ببوسد.
موسی: و آنگاه پروردگار ازآسمان به زمین آمد و به عثمان گفت اویس را ببوس و عثمان چنین کرد و پروردگارخشنود همی گشت.
مارکس: عثمان بایداویس را می بوسید. این از نظر تاریخی اجتناب ناپذیر بود.
نیچه: چرا که نه؟
فروید: اصولاً مشغول شدن ذهن شما با این سؤال نشان میدهد که به نوعی عدم اطمینان جنسی دچار هستید. آیا دربچگی شصت خود را میمکیدید؟
داروین: طبیعت عثمان را برای توانمندی بوسیدن اویس انتخاب کرده است.
همینگوی: برای عشق .در زیرباران.
اینشتین: رابطه ی عثمان و اویس نسبی است.
صادق هدایت: اویس از دست دخترها به آن سوی مرزها فرار کرده بود غافل از اینکه آن طرف هم مثل همین طرف است، بلکه بدتر.
روانشناس: آیا هر کدام از ما در درون خود یک عثمان نیست که میخواهد اویس را ببوسد؟
نیل آرمسترانگ: یک بوسه کوچک برای عثمان، و یک بوسه بزرگ برای عثمانها.
حافظ: عیب عثمانان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت، که گناه دگران برتو نخواهند نوشت
کافکا: عثمان به آن سوی خیابان کثیف رفت. ا.ر این را دید و به سوی دیگر خیابان فرار کرد، ضمن اینکه به عثمان نگاهی بی توجه و وحشتزده انداخت. این عثمان رامجبور کرد که دوباره به سوی دیگر خیابان برود، تا ا.ر را باحضور فیزیکی خود مواجه کند ودستکم او را به احترامی وادارد که باعث گریختن مجدد اوشود، کاری که برای ا.ر دست کم از نظر اندازه ی کوچک جثه اش دشوارتر می نمود.
بیل کلینتون: من هرگز با عثمان تنها نبودم.
ناصرالدین شاه: یک حالتی به ما دست داد و ما فرمودیم ببوسد. آن پدرسوخته هم بوسید
سهراب سپهری: عثمان را در بوسه های خود بفهمیم، و از درخت کنار خیابان، شادمانه سیب بچینیم.
اریش فون دنیکن: مثل هر باردیگر که صحبت موجودات فضاییست، جهان دانش واقعیات را کتمان میکند. مگر آنتن های زیر ریش عثمان را ندیدید؟
رنه دکارت: از کجا میدانید که عثمان وجود دارد؟ یا اویس؟
لات محل: به گور پدرش میخنده هیشکی نمتونه تو محل ما اویسو ماچ کنه.
بودا: با این پرسش طبیعت عثمانانه ی خود را نفی میکنی.
پدرخوانده: جای دوری نمیتواند برود.
ماکیاولی: مهم اینست که عثمان از اویس را بوسید. دلیلش هیچ اهمیتی ندارد. رسیدن به هدف، هرنوع انگیزه را توجیه میکند.
سروش: حرکت عثمان به ذات یک حرکت پیشینی است ؛اصول پیشینی میتوانند زاینده قوانین و قواعد پسینی باشند؟ آیا توسل به ذات و ماهیت پدیدهها (به فرض دست یافتنی و شناختی بودن) میتواند ما را از توسل به تجربه بینیاز کند؟ مثال میزنم. فلسفه میگوید هر حادثهیی علتی دارد. آیا از این قانون پیشینی میتوان به دست آورد که حرکت عثمان برای بوسه ای عاشقانه بوده است؟
فردوسی پور: چه میـــــــــکــنه این عثمانه؟
مگه عثمان بیچاره دل نداره؟ قدش که رشید و خوب بوده حالا مشکل اون ریش و پشمه که خرجش یه ژیلت maj3 از نوع turbo بود راضی شو و بهشت رو تجربه کن
خوب بود!
حالا نمی شد به یه بوس معمولی راضی بشه؟ حتما باید عثمان خان فرنچ کیس بدن؟ 🙂