یکشنبه 25 مهر 1389

قهوه‌ی خیلی تلخ


این نوشته‌ی آخر من در گاهک –همین یادداشت درباره‌ی قهوه‌ی تلخ- گویا کمی بحث‌برانگیز شده است. بعضی نظر مرا تأیید کرده‌اند٬ چند نفری هم البته توضیحاتی داده‌اند و ایرادهایی به نوشتارم گرفته‌اند که به نظرم منطقی و قابل توجه بوده است. برخی هم کلن کاسه و کوزه را بر سرم شکسته‌اند که چرا اصلن زبان به نقد این سریال گشوده‌ام. برای مثال یکی از دوستان برایم نوشته است:

“اویس جان٬ دیگر گیر نده! کارش درست است!”

دوست دیگری هم آورده است:

“واقعن فکر نمی‌کردم کسانی باشند که به این سریال با این همه حرف و دیالوگ‌های قوی که حتی در گریم‌ها و انتخاب اسامی هم حرف‌هایی برای زدن دارد٬ خرده بگیرند. “

به قول شاملو حکایتی عجب است این!

نکته‌ی اول این‌که نوشتار من چهار بند داشته است. بند دوم و سوم که اصلن به کیفیت سریال ارتباطی نداشته و صحبتم تنها بر سر نحوه‌ی پخش این سریال و فقدان امنیت برای تولیدکنندگان محصولات فرهنگی بوده است و حتی تأکید هم کرده‌ام که بدون در نظر گرفتن کیفیت بالا یا پایین این مجموعه‌٬ فروش چشمگیر آن را به خودی خود باید دستاورد بسیار ارزشمندی دانست. نکته‌ی آخر هم بیش از آن‌که نقد کیفیت سریال و بیان ایراد‌های آن باشد٬ گلایه‌ای بوده است از مهران مدیری بابت عدم ذکر نام علی‌اکبرخان شیدا در تیتراژ ابتدایی سریال٬ به رغم تمام تأکیدهایش بر رعایت حقوق مؤلف یک اثر. می‌ماند نکته‌ی اول که در دو خط گفتم از دیدن این سریال چندان خنده‌ای بر لبم ننشسته است. بعد هم بلافاصله تأکید کردم که شاید ایراد از من باشد که لب‌سنگین شده‌ام. آخرش هم راه را باز گذاشتم که شاید هم خنده‌هایش از قسمت‌های بعدتر شروع شود. همین!

به خدا دیگر بحث بر سر خوب یا بد بودن این سریال و این حرف‌ها نیست. صحبتم بر سر تعصبی است که وقتی بر سر چیزی پیدا می‌کنیم تاب کمترین نظر مخالفی را نداریم و هیچ نقدی را برنمی‌تابیم. برای دوستم که بهم گفته بود گیر ندهم٬ نوشتم:

“فلانی جان٬ در کاردرست بودن مهران مدیری که شکی نیست. ولی کاردرستی یک نفر که دلیل نمی‌شود او را نقد نکنیم یا معایب کارش را نگوییم! می‌شود؟”

من به واقع در خلاقیت و کاردرستی مدیری تردیدی ندارم. خودم هنوز قسمت‌هایی از ساخته‌های پیشین او را –نظیر طنز پاورچین- به عنوان نمونه‌های موفق و ماندگاری از طنز در تاریخ تلویزیون ایران به یاد دارم و گاهی که فرصتی پیش می‌آید٬ این‌جا و آن‌جا٬ در جمع دوستانم برای خنده‌ی دوباره و چندباره نقلشان می‌کنم. در همین سریال قهوه‌ی تلخ‌ هم شاید اگر کمی پیش برویم نظرم برگردد و به جمع طرفداران سریال بپیوندم. حرف و نظرم که وحی منزل نبوده است؛ شاید عوض شود. اما حتی اگر طرفدار دو آتشه‌ی آن هم شوم٬ یادم نمی‌رود که مثلن قسمت‌های اولش چندان خنده‌دار نبوده است و یا پنهان نمی‌کنم که عدم ذکر نام خالق تصنیف ابتدای مجموعه کم‌لطفی و اشتباه بزرگی از سوی مدیری بوده است. آخر این‌ها چه منافاتی با هم دارد؟ یعنی نمی‌شود چیزی خوب باشد٬ اما ایرادهایی هم داشته باشد؟ نمی‌شود کسی کاردرست باشد٬ اما کارهایش را نقد کنیم؟ نمی‌شود کسی را دوست داشته باشیم٬ اما معایب کارش را هم بگوییم؟

مگر دیکتاتوری از کجا شروع می‌شود؟ غیر از این است که چیزی را که دوست داریم در مصونیتی از نقد قرار دهیم و معایبش را نادیده بگیریم و دیگران را هم از گفتنش بازداریم؟ من با دوستانی که نظرم را رد کردند و دلایل خودشان را آوردند٬ کمترین مشکلی ندارم و از خواندن نظرهایشان چیزهایی هم یاد گرفته‌ام. اما نمی‌توانم منطق ذهنی دوستانی را که از من بابت نقد این مجموعه یا هر چیز دیگری گلایه کرده‌اند بفهمم.

این خاطره را قبلن هم در یکی از یادداشت‌هایم گفتم:

از چند باری که برای تدریس به دانشجوهای افغان به کابل رفتم، دوستان افغانی‌ای برایم مانده‌اند. یک‌بار بعد از کلاس، با یکی‌‌شان گپ می‌زدم. پسر سیاه‌چرده‌ای بود به نام محمدعارف. از طالبان برایم نقل کرد و این که چه دوران سیاهی را از سر گذراندند. این‌که مادر و خواهرش چطور در خانه زندانی شده بودند. این که چطور یک‌بار با پدرش در بازار بوده و یکی از طالبان سرِ هیچ پدرش را با باطوم زده است و امثال این حکایت‌ها که افغان‌ها در سینه‌شان فراوان دارند. پرسیدمش حالا که طالبان رفته‌اند اوضاع و احوال بهتر شده است؟ گفت:

استاذ، اوضاع که بهتر شده است. ولی خاک این دیار طالب‌پرور است. هرکدام از ما یک طالب هستیم. طالبان قوه‌اش را داشت، به همه زور می‌گفت. ما قوه‌مان کمتر است، به آن‌هایی که بتوانیم زور می‌گوییم. مگر من در خانه به زنم زور نمی‌گویم؟

آن‌ها که کتاب بادبادک‌باز را خوانده‌اند، شاید نام سینما زینب را در کابل به یاد بیاورند. همان سینمایی که امیر و حسن به آن می‌رفتند و رویاهایشان را بر پرده می‌دیدند.

از خیابان وزیر اکبرخان راه افتاده بودیم و قدم‌زنان می‌آمدیم. نرسیده به سینما زینب بود که محمدعارف این را به من گفت. نه سینما زینب را فراموش می‌کنم، نه حرفی که آن روز از این پسرک افغان شنیدم.


واقعن فکر می‌کنیم دیکتاتوری از کجا شروع می‌شود؟

نظرات بازدید کنندگان

  1. Anonymous گفت:

    قرار نیست دیکتاتوری شروع شود….شروع شده و کاریش هم نمی شود کرد…این که بحث در گرفته سر این انتقاد شما، دلیلش همین تنفر از دیکتاتوری است که فکر می کنیم شاید مهران مدیری بتواند با زبان طنز، کمی حرف دل ما را بزند و دلمان یک کم خنک شود….همین….شما به خودت نگیر

  2. میثم گفت:

    اینکه یک مجموعه از دید شما طنز باشد یا نباشد یک مقوله شخصی است. قطعاً سلایق متفاوت است و لزوماً یک مجموعه همه را راضی نمیکنید. در خصوص آهنگ تیتراژ به نظر من مدیری کار اشتباهی کرده. اصلاً تصنیف خواندن مدیری هم کار اشتباهی است، فقط اهنگهای قدیمی ایرانی را خراب کرده. اما در خصوص خود کار به نظرم اگرچه خیلی خنده دار نبوده اما جان مایه طنز واقعی را در خورد دارد و اتفاقاً خیلی صحیح و خیلی زیبا صفات اخلاقی و فرهنگی غالب بر جامعه مان را به رخمان کشیده.

  3. Soso گفت:

    با تمام بی ربطی،خوش به حالت که سینما زینب را دیده ای!

  4. Anonymous گفت:

    با صحبت های پسر افغان موافقم خاک دیار ما هم همین مشکل رو داره یا شایدم داشته.

  5. mohsen گفت:

    اویس من که مطلب قبلی رو متاسفانه کامل نخوندم. این یکی رو هم کامل نخوندم. ولی در کل من موافق هستم که آدم به همه نظرات احترام بگذاره . به دوستان هم می‌گم اگه اویس نقد می‌کنه خب حتما از دیدش یک نقاط ضعفی دیده. دلیل نمیشه که بهش بتوپیم که چرا انتقاد کردی. در مورد مهران مدیری هم خب ما واقعا محدودیت‌هاش رو نمی‌دونیم. ببینید موقعی آدم‌ها می‌تونن کاملا درست فکر کنن که همه چیز عیان باشه. تو هر چیزی تو این مملکت کلی بحث‌های پشت پرده هست که ما خبر نداریم. یک سریالی میاد بیرون و ما اون رو می‌بینیم. ولی به نظر من اگر چه سریال قهوه تلخ واقعا بیان تلخی است از جامعه ایرانی که همیشه قبله‌عالم پرور بوده است!! گه‌گاهی نیز خنده را بر لب می‌نشاند. بهر حال واقعیت‌های تلخی است. منجمله اینکه مملکت ۵سال صاحب نداشته است! خب اینها تلخه. من خودم هم خیلی نخندیدم ولی واقعا کار قشنگی رو مدیری توی این تگنای جامعه ارائه داده است.

  6. همايون گفت:

    من هم خیلی نخندیدم. لا اقل تا اینجای کار که اینجور لود.

  7. توحید گفت:

    با هر دو مطلبت موافقم. البته درمورد اینکه تصنیف امشب شب مهتابه هنوز شامل قانون کپی رایت می شه یا نه اطمینان ندارم، اما به هر حال پسندیده بود ذکری از خالق اثر می شد. همینطور قطعات موسیقی، بخصوص موسیقی کلاسیک که در طول سریال پخش می شوند، قطعن از آرشیو شخصی آقای مدیری انتخاب شده اند ولی هیچ نامی از سازنده و اجرا کننده آنها برده نمیشه. تیتراژ پایانی رو برای همین چیزها ساخته اند دیگه! وقتی یک فیلم سینمایی ۷-۸ دقیقه تیتراژ دارد به همین دلایل است.

    درمورد عدم پذیرش انتقاد به آنهایی که دوست داریم هم جای بحث زیاده. به نظرم باید تحقیقی جامع در این زمینه انجام بشه و روشهایی برای شکستن این موضوع پیدا بشه. چرا که بسیاری از مشکلات اجتماعی و حتی شخصی ما در همین موضوع نهفته است.

    اما درمورد خنده دار بودن سریال باید بگم که به نظر من خیلی خوبه. نمی دونم تا کجاش رو دیدی، به غیر از ۳ قسمت اول که شروع ماجرا و معرفی شخصیتها بود، بقیه اش به نظر من خیلی خوب بود. شاید علتش این باشه که من همیشه به این نوع طنز بیشتر علاقه داشته ام. طنزی که از دل واقعیت روزمره و مشکلات خودمون بیرون اومده باشه. امیدوارم مدیری تا آخر سریال را به همین ترتیب یا حتی بهتر ادامه بده، چون از این میمون بازیها که توی کارهای خنده دار ایرانی مد شده به اندازه کافی در تلویزیون می بینیم! 🙂

  8. Anonymous گفت:

    jafange. khande ke hich, badam ham miad

  9. حامد گفت:

    اویس جان نظری که تو در مورد این سریال داشتی من هم با دیدن چند قسمتش پیدا کردم، به نظر من این کار،کار خوش ساختی از طرف ایشون بوده و اینقدر خوش ساخت -علی رغم کارهای قبلیش- که خودش هم دلش نیومده کارش رو به سمت یک مجموعه طنز تمام عیار سوق بده و اینقدر جو تاریخی وسیاسی مجموعش گرفتتش که بر سر یک دوراهی طنز یا تاریخی سیاسی گیر کرده و هنوز تکلیفش با خودش روشن نیست که یه کار طنز صرف بسازه که اصلش بر خنداندن بینندش باشه یا اینکه یک مجموعه تاریخی که از طریقش انتقادات سیاسی اش رو بیان کنه-همون چیزی که بهش magic realism میگن- یعنی هنوز تصمیمش مشخص نیست که گروه هدفش کیه تو جامعه، از یه طرف می خواهد یه مجموعه طنز بسازه از طرف دیگه یه زیر ساخت خوب مبتنی بر سرمایه گذاری مناسب اعم از دکور و لباس و موضوع خوب پبدا کرده که می خواهد انتقادات سیاسی موجود رو در قالبش بیان کنه . گاهی اینقد عیان این کار رو انجام میده که ازش بعید یعنی بدون استفاده از ابزارهای قوی که داره و ساده ترین راه رو که بیان مستقیم انتخاب می کنه چون معمولا این چیزا وقتی ضمنی بیان میشه اثرش در مخاطب دو چندان خواهد بود، البته مهران هم از همون سبک معروف دوستمون استفاده می کنه یعنی صحبت کردن به زبان کف کف جامعه که ابتدایی ترین تفکرات هم متوجه بشن!
    در مورد اون بخش دوم صحبتت هم که من کاملن باهات هم عقیده ام یعنی تغییر از من آغاز می شود و همه ماها دارای همین تفکرات و عقاید هستیم و هر زمان قدرت داشته باشیم همین کارها رو خواهیم کرد، تا وقتی قرار باشه همه چیز سیاه و سفید باشه همین!اول باس قبول کنیم که بابا لازم نیست یه نفر کاملن حق یا ناحق باشه و همه خاکستری هستیم کمی بیشتر یا کمتر،همه هم می تونن خوب باشن هم اشتباه کنن…
    همه اینها نماهای کوچکی از اجتماع ماس!

  10. Anonymous گفت:

    با نظر میثم موافقم

دیدگاه شما