Ch
فیلم چ حاتمیکیا را دیدم و به نظرم بد نبود. یعنی کولاک و شاهکار هم نبود و در میان فیلمهای خود حاتمیکیا هم که بخواهیم جایش را پیدا کنیم، جزو متوسطها قرار میگیرد. من خودم، ساخت آن قسمت برخورد بالگرد با کوه و سقوطش را خیلی پسندیدم. خاصه اینکه قبلا هم چند باری وصف و هولناک بودنش را شنیده بودم و این را هم میدانستم که چمران همیشه از آن به عنوان واقعهای تلخ در زندگیاش یاد میکرد. جزییاتی که در ساخت این چند دقیقهی فیلم مورد توجه قرار گرفته بود، به نظرم عالی بود.
باقی فیلم اما خیلی حرف خاص و تکاندهندهای نداشت. طبق معمول، یک طرف حق مطلق بود و طرف دیگر باطل مطلق. یک سو چمران و یارانش همه معصوم و علیهالسلام نقاشی شده بودند و طرف دیگر، ضد انقلابهای بی پدر و مادر بودند که رییسشان ریشش را سهتیغه کرده بود و سبیل قیطانی داشت و رحم و مروت و انسانیت هم سرش نمیشد. اسیران ضد انقلاب روز روشن چمران و بقیهی مردم آواره را مسخره میکردند، اما چمران وسط آنهمه گلوله و باروت که روی شهر آوار بود، کار و زندگیاش را ول کرده بود و برای ملت مشغول موعظه و توصیه در مورد خوشرفتاری با اسیران دشمن بود. یعنی این سیاه و سفید بودنش بیننده را یاد فیلمهای دههفجر میانداخت و آدم از خودش میپرسید که خسته نشدهایم آیا از این همه اغراقهای نخنما شدهی گلدرشت؟
بازیها خیلی معمولی بود. فریبرز عربنیا که طبق معمول تمام فیلمهای زندگیاش، فقط بلد بود نقش آدمهای مبهوت و متحیر را در بیاورد. جنگ و جنازه و گلوله و کشتار همهی شهر را فرا گرفته بود، اما دکتر تنها کاری که ازش سر میزد، این بود که با حیرت و بهت به این وضعیت چشم بدوزد و مدام بر حیرتش افزوده شود. بعضی هنرپیشهها انگار فقط یک بازی را یاد گرفتهاند –یا شاید هم یاد نگرفتهاند و شخصیت واقعیشان همین است- و بعد آن را در تمام نقشهایشان به کار میگیرند. عربنیا هم انگار فقط بلد است در فیلمهایش از وقایع زندگی تعجب کند و به حیرت بیفتد. بعد هم اینکه، حالا یا به دلیل همین ضعف بازیگری یا نقص فیلمنامه، اساسا هیچ بعدی از ابعاد شخصیتی و مدیریت تاثیرگذار و قوی چمران به تصویر کشیده نشد. یعنی در این فیلم اصلا مشخص نشد که حضور ۴۸ ساعتهی چمران در پاوه چه کمکی به وضعیت کرد. چمرانی که ما در فیلم دیدیم، مجموعا یک مذاکرهی ناموفق با ضدانقلاب داشت، یک نقشهی شکست خورده برای بستن پل و جلوگیری از سقوط بیمارستان، و یکی دو حرکت آرتیستی هم برای نجات مجروحان داخل بیمارستان. در باقی موارد، دکتر مانند گیج و گولها در و دیوار را با حیرت و بهت نگاه میکرد و اساسا هیچ مدیریت و درایتی ازش به تصویر کشیده نشد. این در حالی است که تمام کسانی که آن دو-سه روز پاوه را از نزدیک درک کردند، ورود چمران را به منطقه تکان و تحولی در وضعیت موجود وصف میکردند که اوضاع را به نفع نیروهای انقلابی تغییر داد و تا پیش از پیام رهبر مانع از سقوط شهر شد. (این مصاحبهی سردار جهروتیزاده را به عنوان مثال ببینید.)
به هر حال، فیلم از آن جهت که یکی از وقایع نسبتا مهجور و کمتر شناختهشدهی تاریخ معاصر را به تصویر کشیده و مستند کرده است، قابل توجه و البته دیدنی است. ریتم تند و جذابی هم دارد و تمشاگر را خسته نمیکند. ۱۲۵ دقیقه میتوان به تماشایش نشست، بی آنکه ملال و خستگیای حادث شود یا تماشاگر به ساعتش نگاه کند. ولی از این نظر که گفتهاند آخرین حرف ابراهیم حاتمیکیا است و باید حتما شنیدش و دیدش، یا اینکه قرار است شخصیت واقعی دکتر چمران را معرفی کند و اینها، به نظرم چیز آنچنان ویژهای نیست و -بر خلاف ادعای خود حاتمیکیا- نه شخصیت قوی، پیچیده و چندلایهی چمران را آنطور که باید و شاید معرفی کرده و نه از منظر فیلمسازی و حرفهای، کار فوقالعاده ماندگار و تاثیرگذاری از آب در آمده است.
متاسفانه این فیلمم مثل بسیاری از فیلمهای دیگه رنگ سیاست بخودش گرفته بود