دسته‌بندی نشده

تنوین یا نون

دی 28ام, 1389

محمد عزیز برایم پیام گذاشته است که:

اویس جان… خواهش می‌کنم به جای تنوین، “ن” منویس! اینگونه نوشتن (تا آنجا که من می‌دانم) نادرست است. اگر دوست نداری از واژه‌های عربی استفاده کنی، لطفاً از معادل فارسی آنها استفاده کن. برای مثال، واقعن را می‌توان نوشت: براستی. یا به جای بعدن می‌توان نوشت: در آینده.

نکته‌ی اولی که در جواب محمد به نظرم می‌آید این است که رسم‌الخط یک چیز قراردادی است و می‌تواند مورد توافق طرفین قرار بگیرد. مثل این است که مجله‌ای از همان ابتدا تصمیم بگیرد در متونش به جای ی میانجی از ی کامل استفاده کند و مثلن “خانه ” را بنویسد “خانه‌ی” و مشابه این‌ها.

البته این توافق و قراردادی بودن منحصر به نشریات و جراید و مؤسسات ادبی هم نیست. چرا که کم نبوده‌اند نویسندگان و شاعرهای صاحب‌نامی که یک‌تنه از این امتیاز استفاده کرده و چیزهایی را که به نظرشان منطق درست‌تری داشته است٬ در دست‌نوشته‌ها و آثار خود وارد کرده‌اند و بعد هم کسانی دنباله‌روی آن‌ها شده‌اند. نمونه‌ی دم‌دستی‌اش که الان در ذهنم دارم این است که شاملو در ترجمه‌ی “شهریار کوچولو” برای اولین بار “طناب” را “تناب” نوشت و بعد از آن هم همه‌جا این رویه را حفظ کرد و به کار بست. پس اصولن شیوه‌ی املا و نگارش وحی منزل نیست که کسی نتواند تغییری در آن بدهد. توافقی است میان نویسنده و خواننده که به صورت نانوشته‌ای شکل می‌گیرد.

نکته‌ی دوم این که من دغدغه‌ی محمد را می‌فهمم. این را هم حدس می‌زنم که احتمالن پس از طرح نکته‌ی اول باز هم نگرانی او سرجایش است و می‌گوید حتی اگر هم بتوان با خواننده قراردادی بست و چیزی را دیگرگون نوشت یا ساختاری را تغییر داد٬ چه اصراری بر این است که چیز نادرستی را به جای چیز درست ارائه کنیم؟ این‌جاست که باید دوتایی بنشینیم و در مورد درست یا غلط بودن “حتما” و “حتمن” صحبت کنیم و نتیجه‌ای بگیریم؛ یا شاید هم نگیریم و آخرش او همچنان حتما بنویسد و من حتمن. عیسی به دین خودش٬ موسی به دین خودش.

ایده‌ی به کار گرفتن نون به جای تنوین اولین بار چند سال پیش به سرم زد زمانی که یادداشتی از آقای افشین دشتی٬ نویسنده و شاعر معاصر را در روزنامه‌ی شرق خواندم. در این یادداشت ایشان ضمن انتقاد از نبودن هسته‌ی علمی ذی‌صلاحی برای تعیین سیاست‌های نوشتاری فارسی پیشنهادهایی را ارائه داده بود. این‌که مثلن با حذف الف مقصوره٬ مصطفی و عیسی و تقوی را مصطفا و عیسا و تقوا بنویسیم و یا با حذف واو معدوله مثلن خاهر را جایگزین خواهر کنیم و چیزهایی از این دست. از جمله‌ی این پیشنهادها یکی هم حذف تنوین از نوشتار فارسی بود و در این‌باره ضمن ارایه‌ی دلایل خودش٬ نقل قولی هم از محمدپروین گنابادى کرده بود که:

مرحوم صادق هدایت معتقد بود به فرض بخواهیم کلمه هاى تنوین دار را به کار بریم، براى این که به آن ها رنگ فارسى ببخشیم باید آن ها را همچنان که تلفظ مى شود بنویسیم تا این همه گرفتارى هاى املایى از میان برود.

بعد از خواندن این یادداشت بود که توجهم بیش از پیش به این موضوع جلب شد و دیدم در بسیاری از وب‌سایت‌ها و وبلاگ‌های صاحب‌نامی که می‌شناسم و به آن‌ها مراجعه می‌کنم٬ این شیوه پذیرفته شده و به کار گرفته می‌شود. نمونه‌ی آن را مثلن می‌توان در وبلاگ شناخته‌شده‌ی “یک لیوان چای داغ” دوست خوبم حامد قدوسی دید.

یادداشت افشین دشتی البته اولین اشاره‌ی مستقیم به این اختلاف نظر نبود. همان‌طور که خود دشتی هم اشاره کرد٬ سال‌ها پیش از این بحث‌ها٬ صادق هدایت هم در کتاب وغ‌وغ‌ساهاب استفاده از نون را به جای تنوین آزموده بود و حتی اگر این استفاده‌ی هدایت را به دلیل ماهیت طنزآلود کتاب بدانیم٬ بعدها ناصر وثوقی در مجله‌ی اندیشه و هنر این موضوع را به طور جدی پی گرفت و در به کارگیری آن اهتمام داشت.

جالب این‌جاست که همین دو سه ماه پیش هم مطلبی از جعفر مدرس صادقی (باز هم در همان روزنامه‌ی شرق) خواندم که او هم ضمن ابراز نگرانی از نبودن یک رویه‌ی واحد در نگارش کلمات تنوین‌دار٬ پیشنهاد داده بود برای پرهیز از تشتت و سردرگمی بیشتر٬ همه به دو اصل “همخوانی نوشتار با گفتار” و “همسازی” پناه ببریم و همه‌ی تنوین‌ها را با نون بنویسیم.

این‌ها که این‌جا نوشتم و شاهدهایی که آوردم٬ به هیچ رو اثبات این نیست که حرف من درست است و هر نظری غیر از این نباید مورد توجه قرار بگیرد. چه بسا و حتمن بسا که نظرهای مخالفی هم در این باره وجود داشته باشد که دست‌کم خود من یکی‌ش را از استاد بزرگوار داریوش آشوری خواندم که به شدت مخالف چنین استفاده‌ای بود. اما این نظرهای ضدونقیض دست‌کم یک نکته را نشان می‌دهد و آن این‌که در این خصوص اختلاف نظر وجود داشته و رویه‌ی مشخص و واحدی وجود ندارد. این نکته است که باعث تعجبم می‌شود که در شرایطی که اساتید و بزرگان ادب فارسی (از صادق هدایت تا داریوش آشوری) در این باره به قطعیت نرسیده و اختلاف دارند٬ چطور محمد عزیز با قطعیت از نادرستی این شیوه سخن می‌گوید و مرا از استفاده از آن بر حذر می‌دارد. این‌طور بگویم که محمد در نهایت می‌تواند از من دلایلم را برای این املا بپرسد و یا دلایل خودش را برایم رو کند تا ببینیم کدام درست‌تر می‌گوییم. شاید حق با او باشد٬ شاید هم با من. ولی در هر صورت قطعیتی در کار نیست و اگر هم قرار باشد قطعیتی شکل بگیرد٬ نه از گفت‌وگوهای ما دو نفر٬ که باید از مجادلات اهل فن و دانشگاهیان متخصص در این حیطه بیرون بیاید. طبیعی است که ما هم آن زمان به اجماع اهل نظر و عالمان گردن خواهیم نهاد.

محمد عزیز برایم نوشته است اگر دوست ندارم از واژه‌های عربی استفاده کنم، معادل فارسی آنها را به کار ببرم. برای مثال، “واقعن” را بنویسم “براستی” و یا به جای “بعدن” از در آینده” استفاده کنم. این دیگر پاک کردن صورت مساله است و از نظر من مشکلی را حل نخواهد کرد. ضمن این که در صورت عمل به این نسخه٬ من بخشی از واژه‌هایی را که می‌توانم به کار بگیرم٬ به دست خود دور انداخته‌ام و خودم را لنگ و ابزار کارم را ناقص کرده‌ام. سوالم این است که چرا به دلیل تردیدی که بر سر نحوه‌ی املای یک کلمه وجود دارد٬ من خودم را به کلی از به‌کارگیری آن کلمه محروم کنم؟ من فعلن به همان شیوه‌ای که در نظرم درست است٬ آن کلمه را به کار می‌برم٬ بعد اگر مصوب علمی‌ای هم از راه رسید که نادرستی روشم را بهم نشان داد٬ شیوه‌ام را اصلاح می‌کنم و درست آن را پی می‌گیرم.

دست آخر هم یک مثال و یک سوال: کلمه‌ی انگلیسی correspondence در فرانسه تبدیل شده است به correspondance و هر دو هم به یک معنا به کار می‌رود. کاری به این ندارم که اصل کلمه کجایی بوده و از کدام یک از این زبان‌ها به دیگری کوچ کرده است. اما چیزی که هست٬ بالاخره در مقطعی یکی از این زبان‌ها با تغییر یکی از حروف کلمه تلاش کرده است حساب خود را از زبان دیگر متمایز و این کلمه را از آن خود کند. حالا هم که هر دو دارند این را به کار می‌برند؛ یکی با e و دیگری با a؛ دعوایی هم نیست. هر دوشان هم خوش هستند که کلمه‌شان با آن‌چه در زبان دیگر هست فرق دارد و تنها از آن خودشان است. حالا چه ایرادی دارد که ما هم با تبدیل این تنوین به نون٬ ضمن همسان کردن نوشتار با گفتار٬ دست‌کم در خصوص لغاتی از این دست٬ حسابمان را از زبان دیگری که مشترکات زبانی بسیار با هم داریم جدا کنیم؟


پ.ن.۱. لطفن این یادداشت را نوعی عرب‌ستیزی و نفرت از زبان عربی تلقی نکنید. دوستان نزدیکم می‌دانند که من زبان عربی را بسیار دوست دارم. می‌توانم بگویم بعد از فارسی اولین زبان مورد علاقه‌ام است.

پ.ن.۲. یادداشت افشین دشتی را اینجا و نوشتار مدرس صادقی را این‌جا بخوانید.

پ.ن.۳. لطفن اگر کسی نظری دارد بدهد. شاید بتوانیم از دل این بحث چیزی دربیاوریم که به دردمان بخورد و دو کلام یاد بگیریم.

پ.ن.۴. کاش یوسف سعادت این یادداشت را بخواند و سروکله‌اش در بحث پیدا شود. احتمالن حرفی برای گفتن داشته باشد. شاید هم چیزی بگوید که نشان دهد همه‌ی حرف‌هایی که این‌جا زده‌ام کشک بوده است و به درد خودم می‌خورد!