مالِ ديگران
پنجاه سال هم بیشتر است
خرداد 21ام, 1391
به بهانهی این جداییها
دی 30ام, 1390جدایی سیمین از نادر فیلم سادهایست. برای همهی کسانی که از شاهکار انتظار معجزه دارند، بی معنی و شکننده است. مگر میشود یک شاهکار اینقدر ساده باشد؟ اینقدر شبیه یک زندگی باشد؟ اینقدر روایت معمول آدمهای ساده، زندگیهای ساده، و روزهای بیاتفاق باشد؟
اصلا مگر میشود؟ اینها همه هیاهوست بر سر هیچ. مگر دربارهی الی چه حرفی داشت که ما نمیدانستیم؟ مگر جدایی سیمین از نادر چه حرفی برای گفتن دارد به جز همهی روزمرگیهای آشنای ما؟ مگر چه چیزی به جز خود ما روایت میشود؟ پس کجاست این شاهکار؟؟؟
آری، جدایی سیمین از نادر حکایت روزمرهی ماست. ما که خود شاهکاریم، و زندگیهای روزمرهمان شاهکار است، و حکایت جنگمان برای بقا شاهکار است، و تلاش جانفرسایمان برای زیستن و بردن و احقاق حقوق سادهی انسانیمان شاهکار است. ما که هر حرکتمان شاهکار است در صفحهی شطرنج جامعهای که جهان سوم است، که منفور است، که یکتنه در برابر دنیایی ایستاده است، که گیر کرده است بین تمدن باستانی و تکثر جهانی، بین سنت و مدرنیته، و بین دیروز و فردا، اما هنوز میخواهد مغرور باشد و سرفراز.
ما شاهکاریم، برای اینکه ما مثل حامد هنوز پایمان در زمین گیر است، و هنوز هر که می رسد حقمان را میخورد، و عشقمان را می زند، و بچه مان را میکشد؛ اما هنوز گردن میافرازیم و سرمان را به زور به ابرها میرسانیم. ما مثل ساره حقمان را میخواهیم، اما چه معصومانه آن را به ذرهای عشق و انسانیت میبخشیم. ما مثل سیمین برای آزادی و برابری و حقوق مساوی میجنگیم، اما ته قلبمان حاضریم این جنگ را به عشق و خانواده ببازیم. و ما همه مثل نادر اینقدر مغروریم که همهی اینها را نمیبینیم و همه دارایی عاطفیمان را به لجبازیهای کودکانهمان میبازیم.
ما شبیه آنها هستیم و آنها شبیه ما. و ازین روست که این فیلم اینقدر آشنا مینمایاند. ما همان بازیگرانیم. ما همهمان نقشی داشتهایم در نگارش این داستان. ما همهمان کارگردان نمایشهایی بودهایم این چنین. آری، ما همهمان شاهکار هنری هستیم و این فیلم نگارهایست واقعگرایانه از همین ما و زندگی های روزمرهمان.
جدایی نادر از سیمین ظاهر سادهای دارد، اما فیلم ساده ای نیست؛ بلکه درامی چند بعدیست که قضاوتهای ما را به چالش میکشاند و روایتهای متعدد و متضاد از حقیقت و عدالت و هزار مفهوم بنیادی دیگر ارائه میدهد. جدایی سیمین از نادر فیلم سادهایست که نباید آن را ساده نگاه کرد.
جدایی سیمین از نادر شاهکار است؛ همانطور که دزد دوچرخه، و درباره الی شاهکار است همانطور که امبرتو د. شاهکارهایی که برجستگیشان نه در نمایش وقایع شگرف و باورنکردنی، که در روایت پیچیدگی لایههای ملموس ولی ناپیدای این زندگیست؛ بدان زبان که تو دانی.
اسماعیل ۱۶-۱۷ ساله
دی 28ام, 1390
از بابل تا سوییس
آبان 1ام, 1390امروز علاوه بر یادداشتم در صفحهی اول روزنامهی اعتماد٬ یک یادداشت دیگر هم در صفحهی آخر روزنامه به من مربوط میشود. علیرضا خامسیان٬ دبیر یکی از سرویسهای روزنامه که از دوستان قدیم و همکلاسی دبستان و دبیرستانم بوده است٬ از دیدار اتفاقیمان پس از ۱۵ سال بیخبری میگوید. خواندنش خالی از لطف نیست. اصل یادداشت را در صفحهی آخر روزنامه میتوانید اینجا بخوانید:
اصولا آدمی نیستم که ستون کسی را اشغال کنم مخصوصا وقتی این ستون متعلق به مهران کرمی عزیز باشد که سندش را به نام او زدند. ولی وقتی موضوع مورد اشاره در این یادداشت کوتاه را به مهران گفتم٬ پیشنهاد خودش بود که استثنائا ستون پشت صفحه را به مدت یک روز اجاره کنم و در صورت دریافت حقوق، اجارهبها هم به ایشان پرداخت شود.
موضوع از این قرار است که چهارشنبه هفته گذشته که طبق معمول مشغول رتق و فتق امور بودم تلفن سرویس سیاسی به زنگ درآمد و پوریا عالمی که در حال آوردن شخصیت مورد نظر روی کاناپه بود تلفن را برداشت و بعد از یک مکالمه کوتاه گوشی تلفن را به من داد. پشت خط فردی از کشور سویس بود که خواهان ارسال یادداشتی برای روزنامه بود و برای این کار آدرس ایمیلی درخواست کرد. در حال گفتن آدرس ایمیل خودم بودم که بعضی از اعضای سرویس با ایما و اشاره به من میگفتند آدرس ایمیل خودم را ندهم چون طرف از خارج است و حتما اجنبی است و من را از دادن آدرس ایمیلم برحذر داشتند؛ ولی در نهایت بر اساس مثل معروف «آن را که حساب پاک است٬ از محاسبه چه باک است» ایمیل خود را دادم. بعد از دقایقی ایمیلم را چک کردم و یادداشت مورد نظر را دریافت کردم. نام نویسنده یادداشت برایم بسیار آشنا آمد: اویس رضوانیان. حدس زدم از همشهریهای خودم یعنی بابل است. به اویس ایمیل زدم و از او خواستم که بگوید به کدام شهر ایران تعلق دارد. خودش از ایمیلم متوجه شد که دوران دبستان و دبیرستان را با هم گذراندهایم. فکرش را نمیکردیم بعد از مدتها بتوانیم از طریق فضای مجازی همدیگر را پیدا کنیم. واقعا دنیا چقدر کوچک است.