يادداشت حقوقي

این ایمیل‌های نامطمئن

شهریور 14ام, 1395

این یادداشتم را در روزنامه دنیای اقتصاد از این‌جا بخوانید.

در فضای تجارت بین‌الملل، نکات ساده، اما بسیار خطیری وجود دارد که بی‌توجهی به آن‌ها ممکن است مشکلات بزرگی را به همراه بیاورد. برخی از این نکات را در هیچ کتاب و جزوه‌ای نمی‌توان یافت و تا صابون آن به تن خود آدم نخورد، حواسی را جمع نخواهد کرد. در این چند ماه اخیر، درگیر وکالت پرونده‌ای در مرکز داوری اتاق سوییس هستم که در آن، یکی از همین اشتباه‌های ساده طرفین را دچار مشکلات جدی‌ای کرده است. به اشتراک گذاشتن این اشتباه و درس گرفتن از آن، به گمانم برای تمام کسانی که درگیر کسب و کار و تجارت در فضای بین‌المللی هستند، می‌تواند مفید باشد.

داستان به طور ساده از این قرار است که شرکت ایرانی (خریدار) و شرکت ایتالیایی (فروشنده) از دیرباز مراودات تجاری‌ای با یکدیگر داشتند و اعتماد نسبی‌ای میانشان حاکم بوده است. در یکی از همین خرید و فروش‌ها، بخشی از موضوع معامله با توافق طرفین منتفی می‌شود و شرکت ایرانی که تمام وجه کالا را پیش‌تر پرداخته بود، می‌بایست بخشی از مبلغ پرداختی را از شرکت ایتالیایی بازپس‌گیرد. شرکت ایتالیایی برای بازپرداخت اعلام آمادگی می‌نماید، اما شرکت ایرانی که درگیر مراودات تجاری بین‌المللی بود و هست، برای پرهیز از ورود مجدد به مشکلات انتقال وجه به خارج، از شرکت ایتالیایی درخواست می‌کند که مبلغ را به امانت نزد خود نگه داشته و به حسابی که متعاقبا اعلام می‌گردد، منتقل نماید. شرکت ایتالیایی نیز مشکلی با این موضوع نداشت و وجه به طور امانت نزد این شرکت باقی ماند.

در تاریخ ۲۳ دسامبر ۲۰۱۵، شرکت ایرانی طی ایمیلی به شرکت ایتالیایی شماره حسابی را در بانکی در هنگ‌کنگ معرفی و درخواست نمود که وجه به این حساب منتقل گردد. دقایقی بعد از ارسال این ایمیل، رخنه‌گر (هکر) اینترنتی‌ای که احتمالا از مدت‌ها پیش در حال رصد مکاتبات ایمیلی این شرکت‌ها بود، ایمیلی به شرکت ایتالیایی ارسال می‌نماید و ضمن پوزش، درخواست می‌کند شماره حساب اصلاح شده و پول به حساب دیگری –این بار در هند- منتقل گردد. آدرس ایمیلی که توسط رخنه‌گر ارسال گردید، دقیقا همان آدرس ایمیل شرکت ایرانی بوده و جایی برای تردید شرکت ایتالیایی باقی نمی‌گذاشت. شرکت ایتالیایی وجه را به حساب جدید منتقل نمود و در پاسخی به شرکت ایرانی اعلام نمود که پرداخت به حساب هند انجام گرفته است. اما تنظیمات ایمیل جعلی به گونه‌ای بود که پاسخ شرکت ایتالیایی هرگز به طرف ایرانی واصل نشد.

سه روز بعد، یعنی در تاریخ ۲۶ دسامبر، شرکت ایرانی که مطلع شد وجه هنوز به حساب هنگ‌کنگ منتقل نگردیده است، پیگیر موضوع از شرکت ایتالیایی گردید. اما شرکت ایتالیایی به دلیل تعطیلات کریسمس تعطیل بود و هیچ یک از پرسنل آن در محل حضور نداشتند. ایمیل‌هایی هم که برای شرکت ارسال می‌شد، پاسخ خودکاری دریافت می‌کرد که شرکت تا تاریخ ۴ ژانویه در تعطیلات به سر می‌برد و پس از آن پاسخگو خواهد بود.

روز ۴ ژانویه، شرکت ایتالیایی که از تعطیلات به محل کار بازگشت، با سیلی از ایمیل‌های شرکت ایرانی مواجه شد که پیگیر وضعیت پول بود. شرکت ایتالیایی بلافاصله موضوع را از بانک پیگیری کرد و تایید بانک را برای شرکت ایرانی ارسال نمود که حکایت از انتقال پول در همان تاریخ ۲۳ دسامبر به حسابی در هند می‌کرد. وقتی شرکت ایرانی صحت این حساب را انکار نمود، شرکت ایتالیایی تصویری از ایمیل شرکت ایرانی را فرستاد که در آن شرکت ایرانی، با پوزش، شماره حساب را اصلاح و به هند تغییر داده بود. آدرس ایمیل فرستنده و گیرنده، همگی درست بود. شرکت ایرانی اعلام کرد که هرگز چنین ایمیلی را ارسال نکرده است و این‌که این یک تقلب اینترنتی است و شرکت ایتالیایی باید وجه را به حساب اولیه منتقل می‌کرد. شرکت ایتالیایی نیز اعلام نمود که دقیقا برابر دستورالعمل شرکت ایرانی عمل نموده و هیچ مسوولیتی متوجه وی نیست و هیچ راهی هم وجود نداشت که متوجه شود ایمیل جعلی است. پیگیری‌های شرکت ایتالیایی از بانک نیز به نتیجه‌ای نرسید و بانک اعلام نمود که نهایتا تا روز بعد از دستور پرداخت امکان توقف عملیات را داشته و اکنون با گذشت دو هفته، چنین امکانی وجود ندارد. مذاکرات متعدد طرفین نیز برای حل مشکل به نتیجه‌ای نرسید و نهایتا به درخواست شرکت ایرانی، دعوایی در مرکز داوری اتاق سوییس به جریان افتاد.

از هر طرف که به این ماجرا بنگریم، می‌توانیم حق را به یکی از طرفین بدهیم. از یک سو شرکت ایرانی درست می‌گوید که هرگز چنین ایمیلی را ارسال ننموده است و از سوی دیگر، شرکت ایتالیایی حق می‌گوید که برابر ایمیل دریافتی عمل کرده است. قضاوت در خصوص این پرونده نیاز به بررسی‌های فنی و کارشناسی دارد تا مشخص گردد قصور و ضعف امنیتی از سوی کدام یک از طرفین بوده و کدام‌یک باید مسوولیت این اشتباه را پذیرا شود. اما نگارنده شخصا، تا پیش از این پرونده، هرگز نمی‌دانست که برخی وبسایت‌های -عموما- غیر معتبر این امکان را برای کاربران خود فراهم می‌آورند تا ایمیلی را با شکل و شمایل جعلی و دقیقا با آدرس ایمیل مشابه اصلی ارسال نمایند. به این معنا که ممکن است هیچ چیزی در ظاهر ایمیل شک و شبهه‌ای را برنیانگیزد و همه چیز، حتی نشانی ایمیل دقیقا درست باشد، اما ایمیل از سوی یک رخنه‌گر یا هکر طراحی و ارسال شده باشد. در جریان همین پرونده متوجه شدم که راهکار فنی حل این مشکل، افزایش ایمنی ایمیل‌ها از طریق افزونه‌ای به نام SPF است که اجازه نمی‌دهد ایمیلی خارج از IP مجاز از پیش تعریف شده ارسال و دریافت شود. اما ابعاد فنی ماجرا موضوع این یادداشت نیست.

آن‌چه از منظر نگارنده می‌تواند در این پرونده درس‌آموز باشد و تمام کسانی هم که درگیر فضای تجاری بین‌المللی –و حتی داخلی- هستند باید بیاموزند، این است که در موضوعات مهم، نظیر انتقال وجه و اطلاعات راجع به حساب یا اتخاذ تصمیمات کلیدی، ایمیل را به تنهایی مبنای کار خود قرار ندهند، بلکه حتما صحت اطلاعات مبادله شده را از طرق دیگری نیز احراز نمایند. این طرق دیگر می‌تواند تماس تلفنی یا تماس با هر ابزار دیگری مانند تلگرام باشد. مهم این است که اطلاعات در دو یا چند مسیر مختلف بازگو شده و همخوانی آن با یکدیگر بررسی شود. برای مثال، در همین پرونده‌ای که صحبتش رفت، اگر قرار طرفین این می‌بود که پیش از هر انتقال وجهی، در یک تماس ساده تلفنی، جزییات انتقال بررسی و تایید شود، امروز کار به جایی نمی‌کشید که هر دو طرف خود را در معرض آسیب جدی مالی بیابند و ناگزیر به صرف هزینه‌های قابل توجهی برای اثبات حق خود گردند.

طرح ادعا در قراردادهای پیمانکاری: سهل یا ممتنع؟

آبان 26ام, 1394

این یادداشت را در روزنامه دنیای اقتصاد، از این‌جا بخوانید:

http://www.donya-e-eqtesad.com/news/963301/

در قراردادهای پیمانکاری، که معمولا در زمره قراردادهای بلندمدت جای می‌گیرند، یکی از دغدغه‌ها و مشکلات رایجی که کارفرما همواره با آن سر و کار دارد، طرح ادعاهای قدیمی و به اصطلاح زیرخاکی توسط پیمانکار است. بسیاری از کارفرماها تجربه مواجهه با چنین مشکلی را دارند که در انتهای پروژه، ناگهان پیمانکار با تلنباری از ادعاهای قدیمی ظهور کرده و خواستار رسیدگی به آن‌ها شود. در چنین شرایطی، بسیار پیش می‌آید که موضوع مورد ادعا مربوط به سال‌ها قبل بوده و -با توجه به این‌که در بسیاری از پروژه‌ها نظام مستندسازی دقیقی هم وجود ندارد- معمولا تشخیص صحت یا سقم ادعای پیمانکار کار صعب یا ناممکنی می‌شود. همچنین، ممکن است با گذشت زمان قابل توجهی از موضوع مورد ادعا، شخص یا اشخاص مستقیم درگیر در موضوع ادعا دیگر در جمع کارکنان پروژه حضور نداشته باشند و لذا هیچ ابزاری در دست نباشد تا مشخص نماید که ادعا و اظهارات پیمانکار تا چه اندازه مقرون به واقع است.

همین مشکل و فراوانی رخداد آن بوده است که قراردادهای استاندارد پیمانکاری را به این راهکار هدایت کرد که برای طرح ادعاهای پیمانکار حتما و قطعا موعد و مهلتی تعیین شود و هیچ ادعایی از سوی پیمانکار، ولو آن‌که مستند به اسناد قطعی و لاشبهه باشد، در خارج از موعد پذیرفته نشود. این رویه‌، که امروزه دیگر به رویه معمول پروژه‌های پیمانکاری –به خصوص در قراردادهای استاندارد- بدل شده است، اگرچه مشکلات کارفرمایان را در مواجهه با ادعاهای فله‌ای پیمانکاران در پایان پروژه به طور چشمگیری کاهش داده است، اما از سوی دیگر، مشکل جدیدی را برای پیمانکارانی رقم زده است که آشنایی کافی با الزامات شکلی طرح ادعا نداشته و ضرورت بهره‌گیری از دانش مشاوران حقوقی آشنا با مباحث پیمانکاری را نیز جدی نمی‌گیرند. وکلا و داورانی که با پرونده‌های پیمانکاری سر و کار دارند، به کرات به مواردی از این دست برمی‌خورند که در آن، پیمانکار، با وجود استحقاق مسلم برای دریافت پاره‌ای هزینه‌ها، به دلیل عدم رعایت الزامات شکلی در طرح دعوا، از دستیابی به آن‌ها و طرح ادعا بازمانده است. در چنین شرایطی، حتی داور پرونده هم، با وجود اختیارات گسترده‌ای که برای مراجعه به عرف تجاری دارد، نمی‌تواند کمکی به وضعیت پیمانکار بکند و ناگزیر است الزامات قراردادی مورد توافق طرفین را مورد توجه قرار دهد.

یکی از بهترین و کامل‌ترین نمونه‌های الزامات شکلی پیش از داوری را می‌توان در انواع قراردادهای استاندارد فیدیک مشاهده کرد. بر اساس آخرین ویرایش از شرایط عمومی پیمان فیدیک برای قراردادهای ساخت و ساز (کتاب قرمز) پیمانکار موظف است به مجرد رخداد هر موضوعی که به موجب آن، خود را مستحق دریافت مبلغی افزون بر مبلغ قرارداد و یا افزایش زمان قرارداد می‌داند، حداکثر ظرف مدت ۲۸ روز موضوع را با رعایت ترتیبات خاصی به مهندس مشاور اعلام کرده و مراحل بعدی‌ای را هم پی بگیرد. تصور عمومی این است که این مدت ۲۸ روز الزام جدی‌ای را بر پیمانکار بار نمی‌کند و پیمانکار، چنانچه به واقع مستحق باشد، حتی با عدم رعایت این محدودیت زمانی هم قادر به استیفای حق خود خواهد بود. اما واقعیت خلاف این است و آرای بسیار زیادی در رویه داوری بین‌المللی و داخلی وجود دارد که نشان می‌دهد عدم رعایت الزامات شکلی پیش از داوری می‌تواند منجر به زوال حق طرفین برای مراجعه به داور و طرح ادعا شود.

بر همین اساس و با در نظر گرفتن تفاوت‌هایی که نمونه‌های مختلف قراردادی با یکدیگر دارند، بسیار مهم است که طرفین دقیقا بدانند کدام‌یک از شرایط قراردادی استاندارد را به کار گرفته‌اند. برای مثال قرارداد استاندارد فیدیک ۱۹۸۷ -که هنوز کمابیش در برخی از کشورهای در حال توسعه و از جمله کشور خودمان- کاربرد دارد، راه‌هایی را برای طرح ادعا از سوی پیمانکار در خارج از موعد نیز باز گذاشته است. اما نسخه بعدی کتاب قرمز فیدیک (۱۹۹۹) این راه را به کلی بسته و پیمانکاری را که ادعایی را در زمان مقرر و با رعایت شرایط و الزامات شکلی مقرر طرح نکند، به کلی از طرح ادعا و استیفای حق خود محروم نمود.

نکته مهم دیگری که در این خصوص معمولا مغفول می‌ماند، این است که چنان‌چه طرفین برابر الزامات قرارداد فیدیک مبادرت به تعیین و انتصاب هیئت حل اختلاف (Dispute Adjudication Board) نمودند، پیمانکار موظف است که پیش از ارجاع اختلاف به داوری، موضوع را در هیئت حل اختلاف مطرح نموده و نظر یا تصمیم این هیئت را اخذ نماید. به عبارت دیگر، حتی اگر پیمانکار ادعای خود را در بازه زمانی مقرر مطرح کرده و به اطلاع مهندس مشاور رسانده باشد، مادام که این ادعا در هیئت حل اختلاف منجر به تصمیمی نگردد، پیمانکار دارای حق مراجعه به داوری نخواهد گردید. پیمانکاری که تا پیش از اخذ نظر هیئت حل اختلاف به داوری مراجعه نماید، بسیار محتمل است که با ایراد طرف مقابل مبنی بر عدم رعایت الزامات شکلی پیش از داوری از مواجه شده و با صدور قرار عدم استماع از سوی داور، متحمل هزینه‌های بی حاصلی شود.

تصمیمات هیئت حل اختلاف، برای طرفین لازم‌الاجرا بوده و غیرقطعی می‌باشد. به این معنا که صرفنظر از موافقت یا مخالفت هر یک از طرفین با تصمیم هیئت اختلاف مخالف، به مجرد صدور، طرفین مکلف به تبعیت از آن بوده و عدم رعایت به منزله نقض قرارداد تلقی می‌گردد. اما در عین حال، هر یک از طرفین تا ۲۸ روز فرصت دارند که اعتراض خود را به این تصمیم ابراز داشته و از قطعیت آن جلوگیری نمایند. این مقطع مهم دیگری است که در صورت عدم رعایت و توجه لازم می‌تواند منجر به فوت حق طرفین گردد. به دیگر کلام، چنا‌چه طرفین ظرف مدت ۲۸ روز از تاریخ صدور نظر هیئت حل اختلاف اعتراض و نارضایتی خود را از این تصمیم اعلام ندارند، تصمیم موصوف قطعی شده و دیگر همان اختلاف، در داوری یا هیچ دادگاهی قابل طرح و ادعا نمی‌باشد.

در صورت اعلام نارضایتی از تصمیم هیئت حل اختلاف توسط هر یک از طرفین، تصمیم فوق برای طرح و رسیدگی نهایی در داوری مفتوح و حق طرفین برای ارجاع مورد اختلاف به داوری محفوظ خواهد ماند. اما ورود به داوری در این مرحله نیز به سرعت امکان ندارد. چرا که طرفین باید موعد۵۶ روزه‌ای را برای حل و فصل مسالمت‌آمیز اختلاف سپری نمایند و تنها پس از این مدت است که حق مراجعه به داوری را خواهند یافت. این‌جا نقطه دیگری از جریان رسیدگی است که گاه مورد توجه جدی طرفین قرار نگرفته و منجر به قرار عدم استماع در داوری می‌گردد. به عبارت دیگر بسیاری از طرفین قراردادهای اینچنینی گمان می‌برند که بندهایی نظیر بند ۲۰-۵ شرایط استاندارد فیدیک که موعد و مهلتی را برای حل مسالمت‌آمیز اختلاف میان طرفین پیش‌بینی می‌نمایند، جنبه زینتی و غیر اجرایی داشته و نمی‌توانند آثار حقوقی به دنبال داشته باشند. حال این‌که رویه قضایی داوری بین‌المللی شواهد فراوانی دارد که نشان می‌دهد عدم رعایت این مواعد به ظاهر تشریفاتی، می‌تواند منجر به ایراد شکلی طرف مقابل و در نتیجه، عدم پذیرش درخواست داوری طرف دیگر شود که باز به معنای تحمیل هزینه‌های قابل توجه برای طرفی است که دعوا را مطرح کرده و بی‌نتیجه از داوری بازگشته است.

آن‌چه در این مقال بیان شد، تنها از باب تمثیل بود و تعداد بسیار اندکی از ملاحظاتی را به تصویر کشید که طرفین قراردادهای پیمانکاری، بسته به نوع و شرایط قراردادی فی‌مابین، باید از ابتدای پروژه –و نه فقط در زمان بروز اختلاف یا طرح دعوا- منظور نظر داشته و دقیقا رعایت نمایند. علاوه بر این‌ها، وجود یک نظام مسنجم حقوقی در پروژه با هدف مستندسازی وقایع، رصد کردن نقاط خطرساز، و نیز مدیریت ادعاها و نحوه طرح آن‌ها می‌تواند به امنیت طرفین و احقاق حقوق ایشان کمک شایانی کند. پیمانکاران و کارفرمایان بزرگ بین‌المللی دیرزمانی است که اهمیت چنین مواردی را دریافته و صرف هزینه بر سر آن‌ها را نوعی سرمایه‌گذاری و امنیت قراردادی تلقی می‌نمایند. پیمانکاران و کارفرمایان داخلی نیز دیر یا زود چنین الزامی را درخواهند یافت. تنها باید امیدوار بود که این دریافتن پس از صرف هزینه‌ها و زیان‌های گزاف نباشد.

شش اشتباه رایج در مورد داوری تجاری بین‌المللی

آذر 7ام, 1392
این یادداشتم را در روزنامه‌ی دنیای اقتصاد از این‌جا بخوانید.
بسیار عجیب است که هنوز اشخاص و شرکت‌هایی هستند که مراودات تجاری بین‌المللی قابل توجهی دارند، اما با داوری و قدرت و اهمیت آن در تنظیم مروادات تجاری و حل و فصل اختلافات آشنا نیستند. در همین سه ماه اخیر، چندین مورد مراجعه از سوی شرکت‌هایی داشتم که به دلیل ناآشنایی با مقوله‌ی داوری تجاری بین‌المللی دچار مشکلات چشمگیری در مراودات تجاری خود شدند. اگرچه بازخوانی و موشکافی دقیق‌تر و موردی هر یک از این پرونده‌ها مجال دیگری را می‌طلبد، اما بیان ساده‌ی برخی از رایج‌ترین اشتباهات در این زمینه می‌تواند به آگاهی بیشتر و پرهیز از چنین رفتارهای زیانباری کمک کند.
اولین اشتباهی که ممکن است در تنظیم یک قرارداد تجاری بین‌المللی رخ دهد، عدم درج شرط داوری است. نمونه‌های متعددی از اختلافات بین‌المللی وجود دارد که در آن، به دلیل عدم وجود شرط داوری در قرارداد، خواهان ناگزیر از پیگیری پرونده در محاکم عمومی کشور خوانده می‌شود که این امر دشواری‌های فراوانی را -هم در مرحله‌ی رسیدگی و هم در مرحله‌ی اجرایی کردن حکم دادگاه- به همراه خواهد داشت. در مراودات تجاری بین‌المللی، تنها روش داوری است که از یک سو امکان رسیدگی سریع و بی‌طرفانه را به اختلاف فراهم می‌آورد و از سوی دیگر، امکان اجرایی کردن احکام آن در قریب به اتفاق کشورهای جهان وجود دارد. به عبارت دیگر، تنها به مدد داوری است که یک طرف می‌تواند دعوای خود را با طرف دیگر در کشوری ثالث و بی‌طرف و بر مبنای قواعد و قوانینی که پیش‌تر به توافق طرفین رسیده است پیگیری نماید و با حکمی که به دست می‌آورد، خواسته و خسارات خود را از محل دارایی‌های خوانده در همان کشور یا هر کشور دیگری، استیفا نماید. قرارداد بین‌المللی‌ای که شرط داوری در آن نباشد، هیچ‌یک از این امکان‌ها را در اختیار متعاملین قرار نمی‌دهد و آن‌ها را –در زمان بروز اختلاف- با دشواری‌های متعددی مواجه می‌کند.
دومین اشتباه متداول، درج شرط داوری در قرارداد به صورت ناقص و یا غیرصحیح است. شرط داوری –ولو در مجمل‌ترین شکل خود- باید حاوی نکاتی باشد که شرایط مورد توافق طرفین (از جمله سازمان و قواعد داوری و همچنین قانون حاکم) را شفاف نموده باشد. اگرچه حتی با عدم درج این شرایط، اعتبار موافق‌نامه‌ی داوری بر جا است، اما این عدم شفافیت، در زمان بروز اختلاف می‌تواند روند رسیدگی را با اختلال و کندی مواجه کند و مشکلات و دشواری‌های جدیدی را پیش روی طرفین قرار دهد. برای حل این مشکل، روال معمول سازمان‌های داوری این است که نمونه‌ی استانداردی از شرط داوری را پیشنهاد می‌دهند تا کاربرانی که قصد ارجاع داوری به آن سازمان را دارند، در زمان انعفاد موافقت‌نامه، آن را به کار گیرند. بنابراین، مناسب‌ترین راهکار این است که طرفین در زمان انعقاد قرارداد، تنها بر سر سازمان داوری توافق کرده و متعاقبا شرط داوری استاندارد آن سازمان را در قرارداد خود وارد نمایند.
سومین اشتباه رایج این است که تصور شود توافق‌نامه‌ی داوری تنها با انعقاد قرارداد رسمی و با امضای طرفین اعتبار خواهد یافت. حال این‌که رویکرد بیشتر سازمان‌های داوری و قوانین کشورها در صدد آسان‌سازی فرایند ورود به داوری بوده و در بسیاری مواقع، هر سندی را (اعم از فیزیکی یا مجازی) که دال بر عزم طرفین برای ورود به فرایند داوری باشد، به عنوان موافقت‌نامه می‌پذیرند. بنابراین و برای مثال، حتی یک مکاتبه‌ی الکترونیکی ساده میان مدیران صاحب امضای شرکت که در آن، یک طرف پیشنهاد داوری را داده و طرف دیگر رد نکرده باشد، می‌تواند به عنوان توافق‌نامه‌ی داوری تلقی شده و یا دست‌کم در مرحله‌ی ارایه‌ی درخواست داوری به دبیرخانه‌ی سازمان داوری مورد پذیرش قرار گیرد. علاوه بر این، باید توجه داشت که حتی اگر قرارداد اصلی –که حاوی شرط داوری است- بی‌اعتبار شناخته شود، توافق داوری می‌تواند همچنان معتبر تلقی شده و برای طرفین الزام‌آور باشد.
چهارمین اشتباه رایج در مورد داوری تجاری بین‌الملل این تصور است که عدم شرکت در فرایند داوری از سوی یکی از طرفین و به اصطلاح بایکوت کردن آن می‌تواند به عقیم ماندن رسیدگی و بی نتیجه بودن آن منجر شود و بنابراین می‌توان از این حربه به عنوان راهی برای ممانعت طرف مقابل از اخذ رای داوری اقدام نمود. این تصور احتمالا درک نادرستی از ماهیت داوطلبانه‌ی داوری است که به واقع جوهره و قدرت داوری را بر توافق طرفین بنا نهاده است. حال این‌که این ماهیت داوطلبانه منحصرا مربوط به زمان انعقاد توافق‌نامه‌ی داوری است و در جریان رسیدگی موضوعیتی ندارد. به عبارت دیگر، اگرچه در زمان انعقاد قرارداد، طرفین برای تنظیم و ورود به توافق داوری از اختیار کامل برخوردار هستند، لیکن به مجرد توافق، داوری جنبه‌ی الزامی گرفته و حتی حق مراجعه به محاکم قضایی نیز از طرفین سلب خواهد شد. به این ترتیب، با وجود توافق معتبر داوری، شرکت یا عدم شرکت هر یک از طرفین در جریان رسیدگی داوری، لطمه‌ای به اعتبار رای داور نخواهد زد و در قطعی بودن و قابلیت اجرای بین‌المللی آن تغییری ایجاد نمی‌کند.
پنجمین تلقی نادرست در مورد داوری تجاری بین‌المللی این است که آرای آن قطعی نبوده و در محاکم داخلی و در مرحله‌ی صدور اجراییه قابل اعتراض و بازبینی خواهد بود. حال این‌که آرای داوری قطعی و لازم‌الاجرا است و پس از صدور، جز در موارد معدودی که شائبه‌های جدی در مورد وجود شرط داوری و یا روند رسیدگی وجود داشته باشد، امکان اعتراض و رسیدگی مجدد را نخواهد داشت. این اشتباه در مورد ماهیت احکام داوری –که معمولا با اشتباه پیشین، یعنی عدم شرکت در فرایند داوری همراه است- سبب می‌شود که گاه یک طرف تمام فرصت‌های قانونی را برای دفاع از دست داده و به انتظار صدور رای داوری و ورود آن به محاکم داخلی بنشیند. حال این‌که ورود احکام داوری بین‌المللی به محاکم داخلی در بیشتر مواقع تنها برای صدور اجراییه است و رسیدگی ماهوی‌ای در کار نخواهد بود. بنابراین، ماهیت قطعی احکام داوری شرایطی را به وجود می‌آورد که در صورت درست بودن روند رسیدگی و طی تشریفات لازم، هیچ امکانی برای بازبینی در آن‌ها وجود نداشته باشد.
ششمین اشتباه رایج که خود می‌تواند منشا بروز هر یک از اشتباه‌های پیشین هم باشد، استفاده از وکلا و کارشناسان حقوقی ناآشنا با داوری برای حضور در این فرایند است. تلقی نادرست در پس این اشتباه این است که فرایند داوری تفاوتی با رسیدگی در دادگاه نداشته و لذا می‌توان از وکلای معمول شرکت که پرونده‌ها را در محاکم داخلی دنبال می‌کنند، برای حضور در فرایند داوری بین‌المللی نیز استفاده کرد. حال این‌که تفاوت‌های بسیاری میان روند رسیدگی در دادگاه و داوری وجود دارد و تنها وکلایی که مشخصا تخصص و دانش لازم را برای حضور در فرایند داوری به دست آورده‌اند و تجربه‌ی کافی نیز در این زمینه دارند، می‌توانند با اطمینان روند رسیدگی داوری را پی بگیرند. رویکرد انتصاب وکلای معمول شرکت به حضور در داوری‌های بین‌المللی، که معمولا با هدف صرفه‌جویی اقتصادی و کاهش هزینه‌های مرتبط با حق‌الوکاله صورت می‌گیرد، در بسیاری مواقع منجر به زیان‌های مالی به مراتب بیشتری برای شرکت می‌شود. در دنیای امروز که هر حیطه‌ای از علوم –از جمله حقوق- تخصصی شده است، ورود غیر تخصصی به حیطه‌هایی نظیر داوری تجاری بین‌الملل می‌تواند ریسک بالایی به همراه داشته باشد. چرا که با توجه به قطعی و غیر قابل تجدید نظر بودن آرای داوری، کاملا محتمل است که یک طرف، حتی با وجود محق بودن در پرونده‌ای، تنها به دلیل ناآشنا بودن وکلا و نمایندگانش با فرایند رسیدگی داوری، نتیجه را به نفع طرف مقابل واگذار کند و در نهایت چاره‌ای جز اجرای رای قطعی داوری نداشته باشد.

خانه‌ی سینما پس از بازگشایی

شهریور 27ام, 1392
این یادداشت را در صفحه‌ی آخر روزنامه‌ی اعتماد از این‌جا بخوانید.
از بازگشایی خانه‌ی سینما البته همه خوشحالیم. اما معنایش این نیست که فراموش کنیم این نهاد صنفی مدت‌های مدید، تنها به دلیل پاره‌ای مسایل سلیقه‌ای از حقوق قانونی خود برای فعالیت محروم بوده و زیان‌های قابل توجهی را متحمل شده است. بنابراین همزمان که از گشایش فضای فرهنگی و سیاسی کشور شادان و سرخوش هستیم و از رفع محدودیت‌های سلیقه‌ای استقبال می‌کنیم، باید راه‌های حقوقی برای جبران زیان‌های وارده و نیز پیگیری مسببین وقایعی از این دست را نیز مورد توجه داشته باشیم.
داستان ساده و قابل فهمی در جریان است. قوانین حاکم بر فعالیت نهادهای صنفی از دو سال پیش تا کنون تغییری نکرده است و اصولا در یک جامعه‌ی سالم، قرار هم نیست با تغییر دولت‌ها نحوه‌ی تفسیر و اجرای قوانین تغییر کند. اما شاهد هستیم که با همین قوانین موجود، دو سال پیش خانه‌ی سینما از فعالیت باز ماند و به تعطیلی کشانده شد و حال –باز هم بر اساس همان قوانین- خانه‌ی سینما بازگشایی شده و فعالیت خود را از سر گرفته است. بنابراین ساده‌ترین نتیجه‌ای که از این موضوع می‌توان گرفت، این است که یکی از این اقدام‌ها (تعطیلی دو سال پیش یا بازگشایی فعلی) خلاف قانون بوده و بر اساس تفسیر نادرست یا سلیقه‌ای از قانون صورت گرفته است.
در مناسبات قضایی و اداری، وقتی تصمیم اشتباه یا مغرضانه‌ای رخ می‌دهد، دو موضوع به طور مشخص باید مورد توجه قرار بگیرد. اولین موضوع اصلاح تصمیم نادرست و بازگرداندن آن به مسیر صحیح و دیگری جبران خسارت‌های وارده و پیگرد افراد مسوولی است که اتفاق نادرست ناشی از فعل یا ترک فعل آن‌ها بوده است. ساده‌ترین مثال برای درک موضوع این است که وقتی کسی به اشتباه زندانی می‌شود و مدتی بعد با کشف واقعیت از زندان خلاصی می‌یابد، برای عمر و هزینه‌ای که به ناحق از دست داده است، می‌تواند درخواست غرامت و مجازات افراد دخیل در اشتباه را مطرح کند. مشابه همین مثال، اگر شخص حقوقی یا حقیقی‌ای، در اثر تصمیم نادرستی، مال، امکانات، و یا تجارت خود را برای مدتی از بدهد و یا از حقوق قانونی خود محروم گردد، پس از اصلاح تصمیم نادرست می‌تواند زیان‌های وارد به خود را نیز مطالبه کند.
حال سوال این‌جاست که اگر تصمیم دو سال پیش مبنی بر پلمپ خانه‌ی سینما تصمیم نادرستی بوده –که با بازگشایی چند روز پیش این نهاد این ظن تقویت می‌شود- چه افرادی مسبب اتخاذ چنین تصمیم نادرست بودند و بابت این اشتباه و غرض‌ورزی خود چه هزینه‌ای خواهند پرداخت. ماده‌ی ۵۷۰ قانون مجازات اسلامی تصریح دارد که هر یک از مقامات و مأمورین دولتی که بر خلاف قانون، آزادی شخصی افراد ملت را سلب کند یا آنان را از حقوق مقرر در قانون اساسی محروم نماید، به مجازات مقرر در قانون (شامل انفصال از خدمت و محرومیت از مشاغل دولتی و حبس) ‌محکوم خواهد شد. تصمیمات نادرست فراوانی که در سال‌های اخیر به منافع و آزادی‌های افراد و اصناف مختلف آسیب رساند و به شکلی این افراد را از حقوق قانونی خود محروم کرد، در بسیاری از موارد مصداق این ماده‌ی قانونی بوده و لذا قابل پیگرد می‌باشد. تعطیلی دو ساله‌ی خانه‌ی سینما تنها یکی از این موارد است و شایسته است مدیران این نهاد صنفی تنها به بازگشایی آن دل خوش نکرده و جبران خسارت‌های وارده و محرومیت‌های غیرقانونی حادث شده بر ایشان را نیز پی بگیرند.